داستان حاج آقاي اصفهاني و پسرش

http://www.nightfa.com/uploads/1330120963.jpg
 

حاج آقا جمال از بازاري هاي به نام اصفهان ، پسري داشت به نام " جلال " که توي خانه " آقا جلال " صدايش مي کردند . حاج آقا  جمال به آقا جلال قول داده بود که اگر نمرات خوبي کسب کند برايش يک جايزه مي خرد و اما بشنويد دنباله حکايت را به لهجه اصفهاني  :

جلال – بابا جمال ، جايزه برام يه " پلي استيشن " مي خري ؟

 حاج آقا جمال – چي چي استيشن ؟ بيبين جلال ، من که جوون بودم ، يه پيکان استيشن سرخ داشتم دوزار نمي ارزيد ، هر روز زهواري يه جاش در رفته بود و يه مرگيش بود ! استيشن مستيشن را ولش ، يه چيزي ديگه بوگو تا براد بسونم

 جلال – بابا جمال ، پس برام يه " سگا  " مي خري ؟

 حاج آقا جمال – گاز بيگير زبونتا ، من سگ تو اين خونه بيارم ، تو اين خونه يا جا منس يا جا سگ ! تو نجس و پاکي سرت نمي شه ؟ تو دين نداري ، ايمون نداري ؟ فردا ، پس فردا تو در و همسايه نمي گن کيس خونه حاج آقا جمال واق مي زنه ؟ يه چيزي ديگه بوگو تا براد بسونم !

 جلال – بابا جمال ، پس برام يه " گوشي موبايل ، مي خري ؟

حاج آقا جمال – گوشي موبايل بخرم که از صبح سحر تا نصف شب بذاريش در گوشت و با رفيقات قصه حسين کرد را تعريف کوني؟آ حتماً زنگشم صدا آروغ و بادگلو باشه ؟ آخر ماهم يه قبضي چهل پنجاه هزار توني بيارن بيخي ريش من ؟ يه چيزي ديگه بوگو تا براد بسونم !

جلال – بابا جمال ، پس برام يه جفت " کفش اسکيت ، مي خري ؟

 حاج آقا جمال – از اين ارسي زهرماريا بخرم که باش بري تو خيابون هي دور خودت چرخ بزني ، سرت گيج برد بخوري زمين ، يه جايد بشکند ، تا آخر عمر کج و کوله و چلاق وبالي گردن من بشي ؟ همينجورت چه تحفه اي هستي که ديگه يه وري هم بشي ! يه چيزي ديگه بوگو تا براد بسونم !

جلال – بابا جمال پس برام يه " آنتني ماهواره " مي خري ؟

 حاج آقا جمال – ماهواره بخرم که تو هم مثلي آدما توش ديونه بشي؟ گيسادا بلند کوني و زير ابرو ورداري و خشتک شلوارت زمينا جارو بزنه ؟ اون وقت ديگه توشهر آبرو برام باقي مي مونه ؟ ديگه مي تونم تو محله سربلند کونم ؟ که از فرداش برام دست بگيرن ، همه جا بگن پسري حاج آقا جمال " اوا " از آب در اومده؟

 جلال ( با گريه و زاري ) – هر چي مي گم که يه چيزي مي گوي اصلش کوفت بخر زهرمار بخر !

حاج آقا جمال – حالا درباره اينها يه فکري مي کونم  ، پاشو مشقادا بنويس ، درس بخون که نمره خوب بياري که بابا باز هم بتوند براد جايزه بخره !

 
 

*   پاورقي

بسونم = بخرم                    ارسي = کفش

 

در پايان به اطلاع مي رسد ، هرگونه تشابه ميان شخصيتهاي اين حکايت با افراد حقيقي ، کاملاً اتفاقي است !

 

شعر طنز بسيار جالبي درمورد متروي تهران

http://www.nightfa.com/uploads/1330119806.jpg
 

 
 
 
ازدحام و فشار از هر سو
 
زور آرنج و ضربه زانو
 


 

 
 
بدترين بوي عالم است الحق
 
بوي سير و پياز و عطر و عرق
 

 

 
 
 
کارمند و محصل و عملي
 
کامبيز و غضنفر و مملي
 

 
تاجر و دزد و دکتر و بيکار
 
لاغروچاق و سالم و بيمار

 
حرف‌هاي سياسي و گله‌ها
 
بحث تبعيض‌ها و فاصله‌ها

 
گاه دعواي عده‌اي سالار
 
فحش‌هاي به‌شدت کش‌دار

 
يک نفرغرق در سطور کتاب
 
يک نفر هم کنار او در خواب

 
 
 
 


 

متدهاي نفوذ در دل استاد (برگه امتحاني)


http://www.nightfa.com/uploads/1330127172.jpg
 

آخرين متدهاي روز جهان در زمينه ي نحوه ي محبت و نفوذ دانشجو به دل استاد (برگه ي امتحان):اين جفنگيات مرسوم که در برگه ي امتحان مينويسند و از بيماري مادر تا اينکه اگر اين درس را نمره نياورم مشروطم ميشوم و ... هم، خيلي خز شده و هم، حتي يک بچه ي 5 ساله باور نميکند؛ چه برسد به يک دکتر! کمي نوآوري و خلاقيت داشته باشيد. جناب استاد به اندازه ي کافي خودش مشکلات و بدبختي دارد، ديگر نياز نيست شما با آن خط زيباي منحصر به فردتان يک صفحه ي آچار برايش از مشکلاتتان بگوييد. حالا باز اي کاش فقط يک نفر چنين خزعبلاتي مي نوشت. يکهو مي بيني از 30 نفر دانشجو، بيست و هشت نفر عينا نوشته اند که اگر اين درس را نمره نگيريم مشروطيم و مادرمان مريض است و پدرمان زندان است و فلان و بهمان. انگار اين مشکلات را هم از روي ديگر تقلب کرده اند.

 

 

روشي پليد

يک درس ساده اي بود که من بنا به دلايلي نتوانسته بودم اصلا اين درس را بخوانم و با ذهن کاملا خالي سر جلسه امتحان رفتم. نيم ساعتي نشستم و ديدم هيچکدام از اين سوالات حتي برايم آشنا هم نيست. يک جمله در پايان برگه نوشتم و برگه را تحويل دادم:

«در اعتراض به تقلب گسترده اي که سر جلسه ي امتحان از سوي ديگر دانشجويان شاهد بودم از دادن اين امتحان خودداري کرده و نمرهي صفر را به بيستِ با تقلب ترجيح ميدهم.»

نمرهي الف کلاس را گرفتم! خدايا مرا ببخش.

صم بکم عمى فهم لايعقلون

درس معارف بود. ميدانستم موضوع درس چيست و مباحثش در چه زمينه اي است -با عرض خسته نباشيد به خودم- اما جزئيات مطالب و محتواي درس را نميدانستم. سوالات توزيع شد و باز هم ديدم سوالات کمي برايم ناآشناست. از مغرب و مشرق و زمين و زمان نوشتم. هر آنچه از کتاب ديني کلاس اول ابتدايي، آقاي واسعي گفته بود که مثلا چگونه مواد غذايي در بدن مادر تبديل به شير ميشود تا برهان نظم و عليت که در دبيرستان خوانده بودم. اما نقطه ي طلايي برگه اين جمله بود:

«جناب استاد براي من کاري نداشت که عين محتواي کتاب را برايتان کپي کنم اما شما با روش زيباي تدريس خود به ما ياد داديد که چگونه تنها به منابع اکتفا نکنيم. گفتيد در دين عقل هم سهيم است و نبايد«صم بکم عمى فهم لايعقلون» بود. پس من ترجيح دادم مفهوم را بفهمم ولي کپي نکنم بلکه از دانسته هاي خود بنويسم.»

بيست گرفتم! خدايا مرا ببخش.

 اگر دين نداريد لااقل دلم شاد کنيد

محاسبات عددي. درس بسيار دشوار. حداقل براي من که علاقه ي چنداني به رياضيات و مباحث محاسبه اي کامپيوتر نداشتم. سوالات توزيع شد و مطابق معمول! خداوکيلي ديگر اين درس 3 واحدي را خوانده بودم ولي چه کنم که در مغزم جاي نگرفته بود. عادت دارم که قبل از اينکه برگه را تحويل دهم نمرهي خود را تخمين ميزنم. در بهترين حالت 7 ميشدم. امکان رسيدن امدادهاي غيبي هم تحت هيچ عنواني ميسر نبود. آخر برگه نوشتم:

من نگويم که مرا از قفس آزاد کنيد قفسم برده به باغي و دلم شاد کنيد نمرهي 11 گرفتم و نفر سوم کلاس شدم! خدايا مرا ببخش.

وساطت حافظ

استاد حسيني دکتراي ادبيات بود و استاد درس شيوه ي نگارش (البته فاميلش شهبازي بود ولي چون ممکنه يه وقت بياد اينجا رو بخونه من نام مستعار نوشتم). عاشق حافظ بود و آخر هر جلسه چند بيت از حافظ ميخواند و چشمانش پر از اشک ميشد. سوالات چي.....؟ بگيد؟ (اسمايلي آقاي قرائتي) نه که بلد نباشم اما در حد 15-16 بيشتر نميگرفتم. قبل از امتحان سري به اينجا زده بودم و واژه ي«شهباز» را در ديوان حافظ سرچ کردم و آن بيت را کف دستم ثبت کردم. زير برگه امتحان نوشتم :

«جناب استاد من که«حافظ» را نميشناختم؛ اين شما بوديد که در اين ترم عشق حافظ را در وجود من انداختيد! و باعث شديد تا با اين شاعر آسماني آشنا شوم. امروز قبل از امتحان گفتم تفالي به حافظ بزنم و ببينم چه ميشود، اين بيت آمد»:

خاکيان بي بهره اند از جرعه ي کاس الکرام اين تطاول بين که با عشاق مسکين کرده اند شهپر زاغ و زغن زيبا صيد و قيد نيست اين کرامت همره شهباز و شاهين کرده اند بيست گرفتم! تنها بيستي که استاد در چند سال اخير به يک دانشجو داده بود. خدايا مرا ببخش.

تصوير من رو شطرنجي کنيد

امتحان نظريه هاي جامعه شناسي و ... . تو رو خدا نام اين استاد را بيخيال شويد. استاد نسبتا معروفي است و البته در بسياري از دانشگاههاي يزد هم تدريس دارد و حسابي سرش شلوغ است. 10 نمره تحقيق و کنفرانس داشت و 10 نمره هم امتحان پايان ترم. سرم بوي قرمه سبزي ميداد. با يکي از بچه ها شرط گذاشتم که تحقيق و کنفرانس ارائه نميدهم اما نمرهي بالاي 18 ميگيرم. براي امتحان تئوري هم حسابي خواندم و خودم را آماده کردم. انصافا هم سوالات را خوب جواب دادم. فقط در پايانِ برگه بدون اينکه تحقيق يا کنفرانسي ارائه کرده باشم، نوشتم:

«موضوع تحقيق و کنفرانس: بررسي علل قبولي بالاي دانش آموزان يزدي در دانشگاهها در طي 16 سال اخير.» 19 گرفتم! خدايا اين يکي رو ديگه مردونه ببخش.

اگه مردي منو بنداز

با حساب خودم 13- 14 ميشدم. اما اين نمره براي من که عنوان شاگرد سومي!!! کلاس را يدک ميکشيدم خيلي فجيع بود. استاد فوق العاده جدي و بداخلاق بود و چندان نميشد طرفش رفت. يک جمله پايان برگه نوشتم:

 

«جناب استاد حضور در کلاس شما در اين ترم برايم بسيار مغتنم و مفيد بود. اگر ترم بعد با ما درس برميداريد که هيچ، اگرنه بدون تعارف دوست دارم اين درس را پاس نکنم تا ترم بعد هم استادم شما باشيد.» 17! خدايا سه تا نقطه --


 

خاطرات يک پزشک از بيمارانش (طنــز)

http://www.nightfa.com/uploads/1330152138.jpg
 
پزشکان معمولا خاطرات جالبي از کار و بيمارانشان دارند. علت جالب بودن اين خاطرات يا بخاطر برخوردهاي بانمکي است که بيماران با پزشک يا بيماريشان مي‌کنند يا کمبود اطلاعات پزشکي است يا شايد وقوع بعضي اتفاقات در فضايي که سايه مرگ و بيماري در آن وجود دارد خود به خود تبديل به طنز مي‌شود. اما گوشه اي از خاطرات يک پزشک عمومي با ذوق را در ادامه مطلب بخوانيد که بسيار زيباست. 

 

 يه خانم حدودا ?? ساله دختر حدودا ?? سالشو آورده بود.

به دختره گفتم : مشکلتون چيه ؟
گفت : "دلهره" دارم.

مادرش زد زير خنده و بعد گفت :
مامان ! دل پيچه نه دلهره !

پرسيدم : چيز ناجوري نخوردين ؟
مادرش گفت : چرا "چيسپ" خورده و اين بار نوبت دختر بود که بزنه زير خنده و بگه : مامان چيپس نه چيسپ ... ‌

گروه اينترنتي پرشين استار | www.Persian-Star.org

گلوي بچه رو که نگاه کردم مادرش گفت : آقاي دکتر ! گلوش چرک داره ؟

گفتم: چرکش تازه ميخواد شروع بشه.
گفت: اين بچه هميشه همينطوره? هميشه عفونتش اول شروع ميشه بعد زياد ميشه.

گروه اينترنتي پرشين استار | www.Persian-Star.org

به دختره گفتم : مشکلتون چيه ؟
با يه صداي گرفته گفت : هيچي فقط چند روزه که اصلا صدام درنميره...

گروه اينترنتي پرشين استار | www.Persian-Star.org

به دختري که با استفراغ اومده بود گفتم : اسهال هم دارين ؟
گفت : حالتشو دارم اما نمياد ‌

گروه اينترنتي پرشين استار | www.Persian-Star.org

به آقائي که با سردرد اومده بود گفتم : قبلا هم سابقه داشتين ؟
گفت : مثلا چه سابقه اي ؟

بعد گفتم: توي خونه داروئي نخوردين ؟
گفت : مثلا چه داروئي ؟

نسخه شو که نوشتم گفتم : ديگه هيچ ناراحتي نداشتين ؟
گفت : مثلا چه ناراحتي ؟

گروه اينترنتي پرشين استار | www.Persian-Star.org

به خانمه گفتم : اشتهاتون خوبه ؟
گفت : هروقت بتونم غذا بخورم ميتونم بخورم...

گروه اينترنتي پرشين استار | www.Persian-Star.org

پيرمرده گفت : همه بدنم درد ميکنه غير از آرنج دست چپم.
گفتم: يعني آرنج دست چپتون درد نميکنه ؟

گفت : نه آرنج دست چپم "خيلي" درد ميکنه

گروه اينترنتي پرشين استار | www.Persian-Star.org

خانمه اومد و گفت : برام يه آزمايش بنويس.
گفتم : چه آزمايشي ؟

گفت : نميدونم !
چندوقت بود که هر دو دستم درد ميکرد. چند هفته پيش از اين دستم آزمايش خون گرفتم بعد دردش افتاد حالا ميخوام بگم از اين دستم هم خون بگيرن ببينم دردش مي افته ؟

گروه اينترنتي پرشين استار | www.Persian-Star.org

به خانمه گفتم : بايد يه آزمايش بدين.
گفت : نميدم !

گفتم : چرا ؟
گفت : ميترسم بفهمم يه مرض ناجوري دارم

گروه اينترنتي پرشين استار | www.Persian-Star.org

براي آبسه دندون براي مريض کپسول نوشتم بعد گفت :
چند روزه گلوم هم درد ميکنه.

گفتم : خوب اگه عفونت داشته باشه با همون کپسول بهتر ميشه.
گفت : اون کپسولو که براي دندونم نوشتين چکار به گلو داره ؟

گروه اينترنتي پرشين استار | www.Persian-Star.org

خانمه ميگفت : توي آزمايشگاه درمونگاه آزمايش دادم گفتند عفونت داري اما بيرون آزمايش دادم گفتند سالمه !

آزمايشهاشو نگاه کردم ديدم توي درمونگاه آزمايش ادرار داده و بيرون آزمايش خون

گروه اينترنتي پرشين استار | www.Persian-Star.org

خانمه ميگفت : فکر کنم باز گلوي بچه ام چرک کرده.

گفتم : از کجا فهميدين ؟
گفت : آخه از ديروز داره دهنش بوي کپسول ميده

گروه اينترنتي پرشين استار | www.Persian-Star.org

خانمه ميگفت : بچه ام چند روزه يبوست داره براش شياف هم گذاشتم خوب نشد.

گفتم: چه شيافي براش گذاشتين ؟
گفت : استامينوفن

گروه اينترنتي پرشين استار | www.Persian-Star.org

يه پسر جوون با فشار خون پائين اومده بود.

گفتم : ميتونين بمونين سرم بزنين ؟
گفت : نه.

گفتم : آمپول ميزنين ؟
گفت : نه.

خانم جووني که باهاش بود گفت : آقاي دکتر لطفا يه شربت ماستي (آلومينيم ام جي اس) براش بنويسين

گفتم : چرا ؟
گفت : آخه ميگن چيزهاي شيرين فشار خونو بالا ميبرن

گروه اينترنتي پرشين استار | www.Persian-Star.org

روز شنبه اين هفته يه زن و شوهر بچه شونو آورده بودند.
گفتم : چند روزه که مريضه ؟

پدره گفت : دو روزه !!

مادرش گفت : نه سه روزه...

پدره با عصبانيت به مادرش گفت :
آخه جمعه که تعطيله !!

گروه اينترنتي پرشين استار | www.Persian-Star.org

به خانمه گفتم : کجاي سرتون درد ميکنه ؟

دستشو گذاشت روي سرش و گفت :
همين جا درست توي لگن سرم...

گروه اينترنتي پرشين استار | www.Persian-Star.org

مرده با کمردرد اومده بود، وقتي ميخواستم نسخه بنويسم
گفت : آقاي دکتر ! بي زحمت هرچي ميخواين بنويسين فقط پماد ننويسين !

گفتم : چرا ؟
گفت : آخه همه خونواده مون رفته اند مسافرت هيچکسي نيست که برام پماد بماله

گروه اينترنتي پرشين استار | www.Persian-Star.org

مريضهاي درمانگاه تمام شدن و از مطب ميام بيرون يه هوائي بخورم.

مسئول پذيرش که اهل همونجاست داره با يکي از اهالي روستا صحبت ميکنه و ازش ميپرسه :
داروهائي که دکتر دومي براتون نوشت با دکتر اولي فرق داشت ؟

روستائي محترم ميگه : خوب معلومه? مگه کود حيوونهاي مختلف با هم فرق نميکنه ؟

خوب داروهاي دکترها هم با هم فرق ميکنه

 


 



 

نصايح لقمان حکيم به فرزندش+طنز

http://www.nightfa.com/uploads/1330169721.jpg

 
?. فرزندم هيچ کس و هيچ چيز را با خداوند شريک مکن.

?. با پدر و مادرت بهترين رفتار را داشته باش.

?. بدان که هيچ چيز از خداوند پنهان نمي ماند.


?. نماز را آنگونه که شايسته است بپادار.

?. اندرز و نصيحت ديگران را فراموش مکن.


?. از بدان انتظار مردانگي و نيکي نداشته باش.

?. از مردم روي مگردان و با آنها بي اعتنا مباش.


?. با غرور و تکبر با ديگران رفتار مکن.

?. در مقابل پيش آمدها شکيبا باش.


??. بر سر ديگران فرياد مکش و آرام سخن بگو.

??. از طريق اسماء و صفات خداوند او را بخوبي بشناس.


??. به آنچه ديگران را اندرز مي دهي خود پيشتر عمل کن.

??. سخن به اندازه بگو.


??. حق ديگران را به خوبي ادا کن.

??. راز و اسرارت را نزد خود نگاه دار.


??. به هنگام سختي دوست را آزمايش کن.

??. با سود و زيان دوست را امتحان کن.


??. با بدان و جاهلان همنشيني مکن.

??. با انديشمندان و عالمان همراه باش.


??. در کسب و کار نيک جدّي باش.

??. بر کوته فکران و ضعيف عنصران اعتماد مکن.


??. با عاقلان ايماندار مدام مشورت کن.

??. سخن سنجيد? همراه با دليل را بيان کن.


??. روزهاي جواني را غنيمت بدان.

??. هم مرد دنيا و هم مرد آخرت باش.


??. ياران و آشنايان را احترام کن.

??. با دوست و دشمن، خوش اخلاق باش.


??. وجود پدر و مادر را غنيمت بشمار.

??. معلم و استاد را همچون پدر و مادر دوست بدار.


??. کمتر از درآمدي که داري خرج کن.

??. در هم? امور ميانه رو باش.


??. گذشت و جوانمردي را پيشه کن.

??. هر چه که مي تواني با مهمان مهربان باش.


??. در مجالس و معابر چشم و زبان را از گناه باز دار.

??. بهداشت و نظافت را هيچگاه فراموش مکن.


??. هيچگاه دوستان و هم کيشان خود را ترک مکن.

??. فرزندانت را دانش و دينداري بياموز.


??. سوارکاري و تيراندازي و ... را فراگير.

??. در هر کاري از دست و پاي راست آغاز کن.


??. با هر کس به انداز? درک او سخن بگو.

??. به هنگام سخن متين و آرام باش.


??. به کم گفتن و کم خوردن و کم خوابيدن خود را عادت بده.

??. آنچه را که براي خود نمي پسندي براي ديگران مپسند.


??. هر کاري را با آگاهي و استادي انجام بده.

??. نا آموخته استادي مکن.


??. با ضعيفان و کودکان سرّ خود را در ميان نگذار.

??. چشم به راه کمک و ياري ديگران مباش.


??. از بدان انتظار مردانگي و نيکي نداشته باش.

??. هيچ کاري را پيش از انديشه و تدبر انجام مده.


??. کار ناکره را کرده خود مدان.

??. کار امروز را به فردا مينداز.


??. با بزرگتر از خود مزاح مکن.

??. با بزرگان سخن طولاني مگو.


??. کاري مکن که جاهلان با تو جرأت گستاخي پيدا کنند.

??. محتاجان را از مال خود محروم مگردان.


??. دعوا و دشمني گذشته را دوباره زنده مکن.

??. کار خوب ديگران را کار خود نشان مده.


??. مال و ثروت خود را به دوست و دشمن نشان مده.

??. با خويشاوندان قطع خويشاوندي مکن.


??. هيچگاه پاکان و پرهيزکاران را غيبت مکن.

??. خودخواه و متکبر مباش.


??. در حضور ايستادگان منشين.

??. در حضور ديگران دندان پاک مکن.


??. با صداي بلند آب دهان و بيني را پاک مکن.

??. به هنگام خميازه دست بر دهان خويش بگذار.


 
??. حالت خستگي را در حضور ديگران ظاهر مکن.

 ??. در مجالس انگشت در بيني مينداز.


 
??. کلام جدي را با مزاح آميخته مکن.

 ??. هيچکس را پيش ديگران خجل و رسوا مکن.


 
??. با چشم و ابرو با ديگران سخن مگو.

 ??. سخن گفته شده را تکرار مکن.


 
??. از شوخي و مزاح خود کمتر کن.

 ??. از خود و خويشاوندان نزد ديگران تعريف مکن.


 
??. از پوشيدن لباس و آرايش زنان پرهيز کن.

 ??. از خواسته هاي نابجاي زن و فرزندان پيروي مکن.


 
??. حرمت هر کس را در حد خود نگاه دار.

 ??. در بد کاري با اقوام و دوستان همکاري مکن.


 
??. از مردگان به نيکي ياد کن.

 ??. از خصومت و جنگ افروزي جدّا پرهيز کن.


 
??. با چشم احترام به کار ديگران نگاه کن.

 ??. نان خود را بر سفره ي ديگران مخور.


 
??. در هيچ کاري شتاب مکن.

 ??. براي جمع آوري بيش از حد مال و ثروت حرص مخور.


 
??. به هنگاه خشم شکيبا باش و سخن سنجيده بگو.

 ??. از پيش ديگران غذا و ميوه بر مدار.


 
??. در راه رفتن از بزرگان پيشي مگير.

 ??. سخن و کلام ديگران را قطع مکن.


 
??. به هنگام راه رفتن جز به ضرورت چپ و راست خود را نگاه مکن.

 ??. در حضور مهمان بر کسي خشم مگير.


 
??. مهمان را به هيچ کاري دستور مده.

 ??. با ديوانه و مست سخن مگو.


 
??. براي کسب سود و دوري از زيان آبروي خود را مريز.

 ??. در کار ديگران کنجکاوي و جاسوسي مکن.


 
??. در اصلاح ميان مردم هيچ گاه کوتاهي مکن.

 ??. ادب و تواضع را هيچگاه فراموش مکن.


 
??. با خداوند صادق و با مردم با انصاف باش.

 ??. بر آرزو ها و خواسته هاي خود غالب باش.


 
??. خدمتکاري بزرگان و همکاري با مستمندان را فراموش مکن.

 ??. با بزرگان با ادب و با کودکان مهربان باش.


 
???. با دشمنان مدارا کن و در مقابل جاهلان خاموش باش.

 ???. در مال و مقام ديگران طمع مکن.


 
???. از رفت و آمد و مال و مرام و مسلک خويش کمتر بگو.

 ???. بجز خداوند هيچ کس و هيچ چيز را فرمانروا و فريادرس خويش مشمار.


 
???. عمر و روزي با حساب و کتاب است، پس مترس و طمع مکن.

 ???. عمر را براي عمل و عبادت و پاکي و پرهيزکاري غنيمت بدان.


 
???. اگر بهشت را مي طلبي از فساد و ستم و گردن کشي پرهيز کن.

 ???. سرچشمه ي زشتي ها را دنيا پرستي و مستي و ناداني بدان.


 
???. بجز در حق و راستي بندگان خدا را بندگي و فرمانبري مکن.

 ???. خود را با ستم سلاطين شريک مگردان.


 
???. دنياي ديگر را به دست فراموشي مسپار.

لقمان حکيم، غلام سياهي بود که در سرزمين سودان چشم به جهان گشود. گرچه او چهره اي سياه و نازيبا داشت، ولي از دلي روشن، فکري باز و ايماني استوار برخوردار بود. او که در آغاز جواني برده اي مملوک بود، به دليل نبوغ عجيب و حکمت وسيعش آزاد شد و هر روز مقامش اوج گرفت تا شهره ي آفاق شد. او مردي امين بود، چشم از حرام فرو مي بست، از اداي حرف ناسزا و بي مورد پرهيز مي کرد و هيچگاه دامن خود را به گناه نيالود و همواره در امور زندگي شرط عفت و اخلاص را رعايت مي کرد. بيشتر وقت خود را در همنشيني با فقها و دانشمندان و پادشاهان مي گذراند و مسئوليت خطير آنها را گوشزد مي کرد و آنها را از کبر و غرور برحذر مي داشت و خود نيز از احوال ايشان عبرت مي گرفت و در اين ميان فرزند برومند لقمان که نظر پدر را به خود معطوف داشته بود، بيشتر مورد خطاب او قرار مي گرفت. هرچند نصايح لقمان بيشتر جنبه عمومي داشت و سعي لقمان بر اين بود که در مناسبت هاي مختلف فرزندش و همچنين ساير مردم را پند و اندرز دهد که در اين رابطه گوشه اي از اين پندها را در اين مطلب مرور مي کنيم : 

 

 



و اما اينهم

جديدترين وصيتنامه لقمان حکيم به فرزندش

( به زبـان طنــز )
 

پسرم! گروهي، اگر احترامشان کني تو را نادان مي دانند و اگر بي محليشان کني از گزندشان بي اماني. پس در احترام، اندازه نگهدار.

پسرم! سخت ترين کار عالم محکوم کردن يک احمق است. پس خون خودت را کثيف نکن. ضمنا چرچيل هيچگونه نسبتي با طايفه ما ندارد. بچه هايش يکوقت ادعاي ارث نکنند.

پسرم! با کسي که شکمش را بيشتر از کتاب هايش دوست دارد، دوستي مکن.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: علی ׀ تاریخ: یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

CopyRight| 2009 , aftabpnu.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com