قرار نبوده اینجور باشیم‎

تا جایی که فهمیده‌ ام
قرار نبوده این‌قدر وقتمان را در آخور‌ های سر پوشیده‌ی تاریک بگذرانیم به جای چریدنِ زندگی و چهار نعل تاختن دردشتهای بی‌مرز .
قرار نبوده تا نم باران زد دست‌ پاچه شویم و زود چتری ازجنس پلاستیک روی سر‌ بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم .
قرار نبوده اینقدردور شویم و مصنوعی .
ناخن‌های مصنوعی ، خنده‌های مصنوعی ، آواز‌های مصنوعی ، دغدغه‌های مصنوعی
هر چه فکر می‌کنم میبینم قرار نبوده ما اینچنین با بغل دستیهای‌ مان در رقابت‌ های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم جانور بهتری هستیم
 این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست ؟
قرار نبوده همه از دم درس خوانده‌ بشویم ، از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم ،
 بعید بدانم راه تعالی بشری از دانشگاهها و مدرکهای ما رد بشود …
یک کاوه لازم است که آهنگری کند که درفش داشته باشد که به حرمت عدل از جا برخیزد و حرکت کند …
قرار نبوده این‌ همه در محاصره‌ی سیمان و آهن ، طبقه روی طبقه برویم بالا ، قرار نبوده این تعداد میز و صندلی‌ِ کارمندی روی زمین وجود داشته باشد ،‌ بی‌شک این همه کامپیوتر و پشت‌های غوز کرده‌‌ی آدمهای ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده ؛
تا به حال بیل زده‌اید ؟
باغچه هرس کرده‌اید ؟
آلبالو و انار چیده‌اید ؟…
کلاً خسته از یک روز کار یَدی به رختخواب رفته‌اید ؟
آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست …
این چشم‌ها برای نور مهتاب یانور ستارگان کویر ،‌ برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان برای خیره شدن به جاریِ آب شاید
اما برای ساعت پشت ساعت ، روز پشت روز ، شب پشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشده‌اند .
آواز جیر جیرک‌ های شب‌ نشین حکمتی داشته حتماً ، که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن‌ ما تا قرص خواب‌ لازم نشویم و اینطور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود .
من فکر میکنم قرار نبوده کار کردن ، جز بر طرف کردن غم نان ، بشود همه‌‌ی دار و ندار زندگیمان ، همه‌ی دغدغه‌ی زنده بودن‌مان .
قرارنبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن ، این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر
و حضانت و نفقه و زندان و گرو کشی و ضعف اعصاب داشته باشد .
قرار نبوده اینطور از آسمان دور باشیم و سی‌ سال بگذرد از عمر‌مان و یک شب هم زیر طاق ستاره‌ ها نخوابیده باشیم .
قرار نبوده من از اینجا و شما ازآنجا ، صورتک زرد به نشانه‌ی سفت بغل کردن و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم .
چیز زیادی از زندگی نمیدانم ، اما همینقدر میدانم که این‌همه “ قرارنبوده ”‌ ای که برخلافشان اتفاق افتاده ،
همگی‌ مان را آشفته‌ و سردرگم کرده …
آنقدر که فقط می‌دانیم خوب نیستیم
از هیچ چیز راضی نیستیم
اما سر در نمی‌آوریم چرا .

فقط همین !

روزي مردي خواب عجيبي ديد . ديد که پيش فرشته هاست و به کارهاي انها نگاه ميکند. 
هنگام ورود ،دسته بزرگي از فرشتگان را ديد که سخت مشغول کارند و تندتند نامه هاي را که توسط پيکها از زمين ميرسند، باز ميکنند و داخل جعبه ميگذارند . مرد از فرشته پرسيد :
 شما چه کارميکنيد ؟ فرشته در حالي که داشت نامه اي را باز مي کرد ،گفت: 
اين جا بخش دريافت است و ما دعاها و درخواست هاي مردم از خداوند را تحويل ميگيريم.
مرد کمي جلوتر رفت . باز تعدادي از فرشتگان را ديد که کاغذهايي را داخل پاکت ميگذارند و انها را توسط پيک هايي به زمين ميفرستند.
مرد پرسيد: شماها چه کار ميکنيد؟ يکي از فرشتگان با عجله گفت: اين جا بخش ارسال است ، 
ما الطاف و رحمت هاي خداوندرا براي بندگان به زمين ميفرستيم. 

مرد کمي جلوتر رفت و يکفرشته را ديد که بيکار نشسته است . مرد با تعجب پرسيد : شما چرا بيکاريد؟
فرشته جواب داد: اينجا بخش تصديق جواب است . مردمي که دعاهايشان مستجاب شده ، بايد جواب بفرستند ولي فقط عده بسيار کمي جواب ميدهند. مرد از فرشته پرسيد : مردم چگونه ميتوانند جواب بفرستند؟
فرشته پاسخ داد:بسيار ساده ، فقط کافيست بگويند : خدايا شکر

یکمی بخند

دقت کردین اگه اسمت میرزا پشمک الدین گل کلمیان هم باشه
وقتی میخوای ایمیل درست کنی
میگه قبلا با این اسم ساخته شده؟ 

همیشه فکر میکنم یه چیزی تو یخچال هست و من ازش بی خبرم!!!
ولی هرچی میگردم پیداش نمی کنم....
شماچطور؟ 

قدیما مراسم خواستگاری برای این بود خونواده ها دختر پسر رو بهم نشون بدن
الان برای اینه که دختر و پسر خونواده هاشونو بهم نشون بدن!! 

مادر شوهر ها میگن : عروس مثل لیمو شیرینه اولش شیرینه ،آخرش تلخه !
ولی لیمو شیرین تا زمانی شیرینه که کارد به جیگرش نخورده باشه. 

آموزش سريع تفاهم در زندگي مشترك
برای خانوم‌ها:
هیچ وقت با هیچ مردی بحث نکنید... بلافاصله گریه کنید!!!
برای آقایون:
هیچ وقت با خانوم‌ها بحث نکنید... بلافاصله ببوسیدشون!!! 

ما که هرجایی دهَنمـــون سرویس میشه میگن امتحان الهیــه !!
اگه اینجوری باشه که من دیگه دکترای الاهیات گرفتم...

سوتی های شنیدنی شما ::16::

دو سال پیش من شبا با لیزر گربه هارو اینور اونور میبردم یعنی لیزر مینداختم یا ملتو سر کار میذاشتم یا گربه هارو اذیت میکردم هر شب کارم این بود مثلا میندازی کنار گربه میدوه دنبالش بعد بندازی اونور لیز میخوره
اگر هم لیزر روی دیوار بندازی گربه فاصله میگیره با سرعت تمام میاد میپره میخوره تو دیوار!
خلاصه یه شب دعوا شده بود تو کوچه ساعتای یک دو بود پلیس هم اومده بود من داشتم با گربه ها بازی میکردم از تو بالکن ملت هم اونجا وایسادن یه باره یه فکر شیطانی زد به سرم لیزر انداختم روی ک و ن این پلیسه گربه خیز گرفت با تمااااااام سرعت از او سر کوچه دوییییییید اومد بپره سمت لیزر پلیسه چرخید سوار ماشین بشه دید گربه رو هوا داره باااااا تمام سرعت میره سمتش لامصب قفل کرده بود پلیسه  در همین حین گربه با کله رفت اونجای پلیسه حالا پلیسه از درد افتاد رو زمین گربه هم فرار منم داشتم درو دیوارو گازمیزدم همکارش سوار شد دید پلیسه نیست هنگ کرد اومد گشت دید همکارش رو زمین خودشو پیچونده تو خودش بعد برش داشتن خوابوندنش صندلی عقب ماشین بردنش اونشب تا صبح من تو بالکن فقط درو دیوار میجووییدم

اعتراف می کنم بچه که بودم و تازه مسواک زدن رو یاد گرفته بودم، موقع مسواک زدن به جای اینکه مسواک رو تکون بدم، سرم رو با شدت در جهات مختلف تکون می دادم و مسواک رو همینطور ثابت نگه می داشتم. اعتراف می کنم تا یه ربع بعد مسواک زدن سرم گیج می رفت!

ساعت 2 شب ظاهرا همه خواب بودن!رفتم تو حیاط یه سیگار کشیدم و بعد از 5 دقیقه اومدم که بخوابم،نیم ساعتی گذشته بود که داداش کوچیکم(13 ساله)که کنار خودم میخوابه زد رو شونم و اجازه گرفت یه چیزی بگه!منم گفتم گوش میکنم بگو،گفت:دیروز تو موبایل دوستم عکس ریه یه آدم سیگاری رو دیدم،وقتی اومدی بخوابی بوی سیگار میدادی!وقتی تصور میکنم که ریه های تو هم مثل اون عکس سیاهه از ترس و ناراحتی خوابم نمیبره!!!از اون شب دیگه سیگار نکشیدم:(

من از بچگی دوست داشتم آتش نشان شم هم هیجانیه هم واقعا برای جامعه مفیده... بعد به همین دلیل کبریت رو روشن می کردم مینداختم رو موکت اتاقم ، بعد وای میستادم تا خودم با خودم تماس میگرفتم به محل اعزام میشدم بعد با جوراب آتیش رو خاموش میکردم..

مامانم عينكش به چشمشه بعد داره تو كيفش تند تند دنبال عينكش ميگرده..خالم زل زده تو صورتش ميگه عينكتو نياواردي بيا مال منو بزن! :o

چند سال پیش که میرفتم مدرسه , یه بار تیپ زده بودم ایستاده بودم توی ایستگاه اتوبوس
 2 تا دختر تیکه هم اونطرف ایستاده بودن منم سروسنگین منتظر اتوبوس بودم ...
یه دفعه یه موتوری دو پشته اومد ازین لات و لختیا با شلوار کردی داد زد : جوووون بخورمت عزیزم !! یه همچین چیزی !!
منم برگشتم ببینم عکس العمل دخترا چیه !
یه دفعه داد زد : دخترا رو که نمیگم خودتا میگم !!!!! و رفت ...
دخترا مونده بودن ! خلاصه من از خجالت اب شدم و با اولین تاکسی رفتم خونه :دی

چند سال پیش یکی از دوستام چند تا خشاب قرص کدئین را خورده بود که خودکشی کنه, منم بی خبر از همه جا رسیدم دیدم افتاده وسط اتاقش... گفتمش حالت خوب نیست؟؟؟ اونم گمونم دچار سرگیجه شده بود دست گذاشت رو پیشونیش, منم فکر کردم سردرده یه دونه دیگه قرص با زور بهش خوروندم... بیچاره بد تقلا میکرد اون آخری را نخوره :)))))))))))) به هر حال از شانسمه اینجا در خدمتتون هستم و به جرم قتل بازداشت نشدم و ایضا از شانس اون که با چنین رفیق شفیقی که داره هنوز داره نفس میکشه دی:

فرق من و اون

1.من اونو با مشکلات تنها نذاشتم ولی اون منو تو دشت مشکلاتی که واسم درست کرده بود رها کرد...
2.من و اون می دونستم اشتباه کردیم من خواستم باهم درستش کنیم ولی اون طوری خرابم کرد که دیگه درست نمی شم...
3.من خودمو واسه حل مشکلاتش به دردسر مینداختم حتی وقتی مال من نبود ولی یادگاری اون واسم اس ام اس آخرش بود
4.من . . .
شاید خوب بود شاید نه...شاید ارزش داشت شاید نه...گیج گیجم و کسی نیست کمکم کنه
کاشکی الان سیگار داشتم...نمی دونم باهام چکار کرد ولی دیگه حتی قدرت فکر کردنم ندارم...

وایییییی ، یه سرش ترسناکه این که دیگه اژدهاست


 

توضيع درامد در شركت ها!!

 

نویسنده: علی ׀ تاریخ: شنبه 17 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید  

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید


 

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید

یک حکایت آموزنده

پسر بچه ای تند خو در روستایی زندگی میکرد. روزی پدرش جعبه ای میخ به او داد و گفت هربار که عصبانی میشود و کنترلش را از دست میدهد باید یک میخ در حصار بکوبد. روز نخست پسر 37 میخ در حصار کوبید. اما به تدریج تعداد میخ ها در طول روز کم شدند. او دریافت که کنترل کردن عصبانیتش آسان تر از کوبیدن آن میخها در حصار است. در نهایت روزی فرا رسید که آن پسر اصلا عصبانی نشد. او با افتخار این موضوع را به اطلاع پدرش رساند و پدر به او گفت باید هر روزی که توانست جلوی خشم خود را بگیرد یکی از میخهای کوبیده شده در حصار را بیرون بکشد. روزها سپری شدند تا اینکه پسر همه میخها را از حصار بیرون آورد. پدر دست او را گرفت و به طرف حصار برد.

"کارت را خوب انجام داری پسرم. اما به سوراخهای حصار نگاه کن. حصار هیچوقت مثل روز اولش نخواهد شد. وقتی موقع عصبانیت چیزی میگویی، حرفهایت مثل این، شکافهایی برجای میگذارند. مهم نیست چند بار عذر خواهی کنی، چون اثر زخم همیشه باقی می ماند."

مراقب حرفهایتان باشید، چون می توانند بسیار آزار دهنده باشند و اثراتشان برای سالها باقی بماند.

 

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید
 
به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید
 

 

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید  
به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید
 
به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید
 
به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید

 

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید
 
به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید
نویسنده: علی ׀ تاریخ: جمعه 16 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

هنوز انسانيت هست!!

 چند وقت پيش با پدر و مادرم رفته بوديم رستوران كه هم آشپزخانه بود هم چند تا ميز گذاشته بود براي مشتريها ,, افراد زيادي اونجا نبودن , 3نفر ما بوديم با يه زن و شوهر جوان و يه پيرزن پير مرد كه نهايتا 60-70 سالشون بود .

    ما غذا مون رو سفارش داده بوديم كه يه جوان نسبتا 35 ساله اومد تو رستوران يه چند دقيقه اي گذشته بود كه اون جوانه گوشيش زنگ خورد , البته من با اينكه بهش نزديك بودم ولي صداي زنگ خوردن گوشيش رو نشنيدم , بگذريم شروع كرد با صداي بلند صحبت كردن و بعد از اينكه صحبتش تمام شد رو كرد به همه ما ها و با خوشحالي گفت كه خدا بعد از 8 سال يه بچه بهشون داده و همينطور كه داشت از خوشحالي ذوق ميكرد روكرد به صندوق دار رستوران و گفت اين چند نفر مشتريتون مهمونه من هستن ميخوام شيرينيه بچم رو بهشون بدم ,,

    به همشون باقالي پلو با ماهيچه بده ,, خوب ما همه گيمون با تعجب و خوشحالي داشتيم بهش نگاه ميكرديم كه من از روي صندليم بلند شدم و رفتم طرفش , اول بوسش كردم و بهش تبريك گفتم و بعد بهش گفتم ما قبلا غذا مون رو سفارش داديم و مزاحم شما نميشيم, اما بلاخره با اسرار زياد پول غذاي ما و اون زن و شوهر جوان و اون پيره زن پيره مرد رو حساب كرد و با غذاي خودش كه سفارش داده بود از رستوران خارج شد .

    خب اين جريان تا اين جاش معمولي و زيبا بود , اما اونجايي خيلي تعجب كردم كه ديشب با دوستام رفتيم سينما كه تو صف براي گرفتن بليط ايستاده بوديم , ناگهان با تعجب همون پسر جوان رو ديدم كه با يه دختر بچه 4-5 ساله ايستاده بود تو صف ,,, از دوستام جدا شدم و يه جوري كه متوجه من نشه نزديكش شدم و باز هم با تعجب ديدم كه دختره داره اون جوان رو بابا خطاب ميكنه ,,

    ديگه داشتم از كنجكاوي ميمردم , دل زدم به دريا و رفتم از پشت زدم رو كتفش ,, به محض اينكه برگشت من رو شناخت , يه ذره رنگ و روش پريد ,, اول با هم سلام و عليك كرديم بعد من با طعنه بهش گفتم , ماشالله از 2-3 هفته پيش بچتون بدنيا اومدو بزرگم شده ,, همينطور كه داشتم صحبت ميكردم پريد تو حرفم گفت ,, داداش او جريان يه دروغ بود , يه دروغ شيرين كه خودم ميدونم و خداي خودم,,

    ديگه با هزار خواهشو تمنا گفت ,,,,, اون روز وقتي وارد رستوران شدم دستام كثيف بود و قبل از هر كاري رفتم دستام رو شستم ,, همينطور كه داشتم دستام رو ميشستم صداي اون پيرمرد و پير زن رو شنيدم البته اونا نميتونستن منو ببينن كه دارن با خنده باهم صحبت ميكنن , پيرزن گفت كاشكي مي شد يكم ولخرجي كني امروز يه باقالي پلو با ماهيچه بخوريم ,, الان يه سال ميشه كه ماهيچه نخوردم ,,, پير مرده در جوابش گفت , ببين امدي نسازيها قرار شد بريم رستوران و يه سوپ بخريم و برگرديم خونه اينم فقط بخاطر اينكه حوصلت سر رفته بود ,, من اگه الان هم بخوام ولخرجي كنم نميتونم بخاطر اينكه 18 هزار تومان بيشتر تا سر برج برامون نمونده ,,

    همينطور كه داشتن با هم صحبت ميكردن او كسي كه سفارش غذا رو ميگيره اومد سر ميزشون و گفت چي ميل دارين ,, پيرمرده هم بيدرنگ جواب داد , پسرم ما هردومون مريضيم اگه ميشه دو تا سوپ با يه دونه از اون نوناي داغتون برامون بيار ,,

    من تو حالو هواي خودم نبودم همينطور اب باز بود و داشت هدر ميرفت , تمام بدنم سرد شده بود احساس كردم دارم ميميرم ,, رو كردم به اسمون و گفتم خدا شكرت فقط كمكم كن ,, بعد امدم بيرون يه جوري فيلم بازي كردم كه اون پير زنه بتونه يه باقالي پلو با ماهيچه بخوره همين ,,

    ازش پرسيدم كه چرا ديگه پول غذاي بقيه رو دادي ماهاكه ديگه احتياج نداشتيم ,, گفت داداشمي ,, پول غذاي شما كه سهل بود من حاضرم دنياي خودم و بچم رو بدم ولي ابروي يه انسان رو تحقير نكنم ,, اين و گفت و رفت ,,

    يادم نمياد كه باهاش خداحافظي كردم يا نه , ولي يادمه كه چند ساعت روي جدول نشسته بودم و به دروديوار نگاه ميكردم و مبهوت بودم .واقعا راسته كه خدا از روح خودش تو بدن انسان دميد.

نویسنده: علی ׀ تاریخ: جمعه 16 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

ای کسانی که کتاب‌های آسمانی میخوانید

آسمانــــــی که نشدید ..!!!

لااقل کتابهای زمینی‌ بخونید تا که که شاید متوجه بشوید

که با اهالی زمین چگونه رفتار کنید.!!!

دست از قضاوت و فضولی کردن

در زندگــــــی دیگران بردارید.!!!

 
 
 
 
 
انسان ها حق انتخاب دارن.. !
اجازه بدیم هركس با میل و دلش كنارمون بمونه نه از ترس و ننگ ...
برچسب هایی مثل : بی وفا ، خیانتكار و... و.... و.....
در غیر اینصورت موندنشون از عشق نیست ،
مطمئن باشیم دارن تحملمون میكنن و از درون خیانت .... !
 
 
 
 
 
تقدیم به آنهایی که بی تقصیرند.
تقدیم به چشمهایی که در راه ماندند
و دلهایی که آنها را راندند.
تقدیم به اشکهایی که غرورشان شکست
و عهد هایی که هرگز کسی آنها را نبست....
 
 
 
 
 
چِقَــدر سَخــــت اسـتـــ
کِـــه بِبینـــــی غَـــریبِـــــه هــ ـآ بِهتَــــر اَز آن یِــک نَفـــَر
اِحســـــآسَـــت رآ مــی فَــهمَند !!!
 
 
 
 
 
 
بهترین دین ، آنست که شما را به خالق نزدیک‌تر سازد،
دینـــى که از شما آدم بهتــــرى بسازد.
دینی که شما را :
دل ‌رحم‌تر،
فهمیده‌تر،
مستقل‌تر،
بى‌طرف‌تر،
بامحبت‌تر،
انساندوست‌تر،
با مسئولیت‌تر ،
و اخلاقى‌تر سازد.
دینى که این کار را براى شما بکند، بهترین دین است،
و هیچ دینی بالاتر از حقیقــت وجود ندارد...
 
 
 
 
 
و من هنوز عاشقم ....!

آنقدر که می توانم
هر شب بدون آنکه خوابم بگیرد
از اول تا آخر بی وفایی هایت را بشمارم ...
و دست آخر
همه را فراموش کنم ...!

آنقدر که می توانم
اسمت را
روی تمام آبهای دنیا بنویسم
و باز هم جا کم بیاورم ...!

آنقدر که می توانم
شب ها طوری به یادت گریه کنم که
خدا جایم را با آسمان عوض کند...!

و من هنوز عاشقم
آنقدر که میتوانم
چشم هایم را ببندم
و خیال کنم :
هنوز دوستم داری!
 
 
 
 
 
هیچگاه از این که در زندگیتان با کسی آشنا بودید افسوس نخورید،آدم های خوب برای شما خوشبختی می آورند، بدها شما را باتجربه میکنند، در حالی که بدترینها درس عبرت میشوند بهترین خاطره ها!!!
 
 

 

 

به کجا می نگری؟!
زندگی ثانیه ایست!!
وسعت ثانیه را می فهمی؟!
هیچکس تنها نیست...!!
ما خدا را داریم...!!
 
 
 
 
 
مــن از تــــکرار ِ نـــام ِ تــو
در قـــلـــب ِ خــویــــش
هـــزار شــــــعر
میســــازم
تـــو
بـه ایـــن دســت ســـازه هـــای ِ مــن
نــخـــند
عشــــق را
صادقــــانه

بـــــاور کــــن ...
 
 
 
 
 
 
آدمها فقط آدم هستن ؛
نه بیشتر و نه کمتر !
اگر کمتر از چیزی که هستن ،
نگاشون کنی ؛ اونا رو شکستی ....
و اگر بیشتر از چیزی که هستن ؛ حسابشون کنی ،
اونا تو رو میشکنن ... !!!
 
 
 
 
 
از نردبان ِ موهایت که پایین می آیم،
در حیاط خلوت شانه هات ...
مهمانم کن به نوشیدن ِ یک فنجان
لبریز از شراب سرخ لبت !
و راهی ام کن ...
راه ِ زیادی نمانده
مقصد بعدی:
" ایستگاه اول قلب تو"
 
 
 
 
 
به حرمت نان و نمکی که با هم خوردیم ،
نان را تو ببر که راهت بلند است و طاقتت کوتاه ؛
نمک را بگذار برای من که می خواهم این زخم همیشه تازه بماند !
 
 

نویسنده: علی ׀ تاریخ: چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:,

׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

ده هشداری که ناخن ها به ما می دهند

آیا می دانستید ناخن ها می توانند گویای سلامت و یا عدم سلامتی بدن ما باشند؟


ادامه مطلب
نویسنده: علی ׀ تاریخ: چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

گوهر خیراندیش و لیلا فروهر

یک تفاوت ساده

لاهیجان - تیر 91

 

نویسنده: علی ׀ تاریخ: چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

گوش کن...گــــــــــــــوش !

مدتیست که بعضی ها غمگین اند.آشنا و دوست و غریبه ندارد.و این تعداد روند بالا و پایینی دارد.
تا جایی که می توانستم به آنها کمک کرده ام و راهنمایی.
اگرچه از یک دختر نیمه جوان که حتی به خودش هم شک دارد،اعتماد شاید کار درستی نباشد.
ولی جمله ای را که بعد از توصیه کردن هایم از همان بعضی ها شنیده ام،عجیب مشغولم کرده است : 

تو مگه چند سالته ؟؟؟
خیلی بزرگونه حرف میزنی!
دستت درد نکنه واقعا...

باز امیدوارم غصه ها نه تمام بلکه فراموش بشه.
زندگی شیرین میشود.غصه باید باشه تا خوشی ها رو بفهمی و حال چند توصیه :

در رابطه با دیگران منصف باش و با گذشت.
مهربان باش و بی ریا...طلبکار نباش و توقع نداشته باش...به خودت غره نشو و از دیگران ناامید...
نفرت نداشته باش و صادقانه خدمت کن...کلاه بر سر کسی نذار.مبادا از تو و کلاه گشاد تری سرت بگذارد...
دروغ نگو و از اعتماد کسی سوء استفاده نکن...
لوس و لوده نباش،جدی و خشک نیز هم....به هم قطارانت کمک کن و دریغ نکن...افسوس گذشته رو نخور....

روی بدجنسی اش را نخور-کوچک است دیگر...
برای بقیه قیافه نگیر و تاج پادشاهی خیالیت را از سرت بنداز...تلاش کن...

امیدوارم واقعا کمک کرده باشم بهشون و امیدوارم همیشه مغزم برای کمکبه دیگران فعال باشه وزرنگ تری هم پیدا شود دوست خوبی داشته باش تا برایش از غمهایت بگویی و در انتخاب ایندشمن غدری داشته باش تا تو را به جلو هل بدهد و از بی مصرف شدنت جلوگیریاگر کسی کوچک است،کمکش کن تا رشد کند و غم سخنان نیشدار بی غرضش ویا حتی از تلاش و تلاش تا تجسم رویاهایت را ببینی و به این اندرزها عمل کن تا شیرینی زندگی را بچشیدوست را زیر باران باید دید

ابوالحسن خرقانی

روزي شيخ ابوالحسن خرقانی نماز مي خواند
آوازی شنيد که ای ابوالحسن ! 
خواهی که آنچه از تو می ‌دانم با خلق بگويم تا سنگسارت کنند؟
شيخ گفت: بار خدايا! 
خواهی آنچه را که از "رحمت" تو می‌دانم و از "بخشایش" تو می‌بينم با خلق بگويم  تا ديگر هيچکس سجده‌ات نکند؟
آواز آمد: نه از تو؛ نه از من. 

«تذكره الاولياء عطار نيشابوری»

فکرش رو بکن اگر میشد چی میشد؟

زنگ بزنی آژانس بین المللی انرژی اتمی، بگی یه ماشین می خوام

آخر شبا رفتگرا سوار جاروهاشون بشن برن خونه

موهات "فر" باشه , روش پیتزا بپزی

خانواده مذهبی باشه اسم دخترو بذاره سیندر الله

شب خواب ببینی که 1 ماه داری میری سر کار, صبح که بیدار شدی حقوقشو بگیری

پشه ها به جای اینکه خونمون رو بمکن، میومدن چربی های اضافه بدنمون رو می مکیدن

ماهی از آب در بیاد تو ساحل سیگارشو بکشه برگرده تو آب

ورودی ِ لاس وگاس بزنه :به شهر شهیدپرور ِ لاس وگاس خوش آمدید

همسر دلخواهت رو از بین گزینه های موجود دانلود کنی

بوق زدن ممنوع باشه ماشینتو بذاری رو ویبره

حراست دانشگاه دم در با دقت نگات کنه ، اشکالای آرایشیتو بگه ، 
برات درسش کنه. لوازم آرایش بهت قرض بده ، یادت بده چجور آرایشی بهت میاد

هر پشه ای وارد خونه ت شه در جا تبدیل شه به یه تراول 50 تومنی

رو مانیتورت مگس بشینه، با موس بگیریش، بندازیش تو ریسایکل بین

سايه ات سفيد باشه

تو گوگل سرچ می کردی "نیمه گم شده ی من " عکساشو واست می آورد راحت پیداش می کردی

شامپو ضدِ شوره بخوری ، دلشوره هات تموم بشه

بفهمن اصغر فرهادی دوپینگ کرده همه جایزه هاشو بگیرن

درخت خرما و گردو رو پیوند بزنی خرما گردویی بده

رگ قلبت بگیره به جای اینکه بالون بزنن پاراگلایدر بزنن

واسه کاردستی ِ مدرسه یه ساختمون ِ هشت طبقه ی 32 واحدی ِ اسکلت فلزی ببری

یه دختر رو برات نشون کنند با سنگ بزنیش

بری مکه به جای سنگ زدن به شیطون یه چاقو در بیاری بکنی تو شکمش خیال همه رو راحت کنی

چشم و مغز و قلبمون یه جلسه تشکیل بدن تکلیفشونو با ما روشن کنن

ماتریس متقارن ادبی

این شعر به صورت عمودی وافقی یک جور خوانده می‌شود (ماتریس متقارن ادبی)

 

از چهره  افروخته     گل را    مشکن !

افروخته  رخ مرو   تو دگر    به چمن !

گل را   تو دگر مکن خجل  اي مه من !

مشکن  به چمن اي مه من  قدر سخن !

نویسنده: علی ׀ تاریخ: چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

پ نه پ جدید, پ نه پ خنده دار
 
 
 
رفتم آسایشگاه برای دیدن سالمندان . مسئول اونجا میگه : اومدی عیادت ؟
میگم : پَ نه پَ اومدم چند تا از این پیرمردها رو ببرم بزرگ کنم ! …
 
پ نه پ جدید, پ نه پ خنده دار
 
به استاد میگم لطفا کمکم کنید دارم مشروط میشم .
میگه نمره میخوای ؟
گفتم پَ نه پَ نظر شما رو در مورد مقدار و جنس خاکی که باید بریزم تو سرم میخوام ! …
 
پ نه پ جدید, پ نه پ خنده دار
 
دوستم میگه چرا انقدر غذات کم شده ؟
میگم : تو رژیمم …
میگه رژیم لاغری ؟!
میگم پَ نه پَ رژیم صهیونیستی
 
پ نه پ جدید, پ نه پ خنده دار
 
 
یه روز با جعبه خیلی بزرگ رفتم اداره پُست ، گذاشتم رو ترازو جعبه رو کارمنده اومده میگه می خوای پُست کنُی ؟!
گفتم : پَ نه پَ اومدم وزنش کنم ببینم اگه اضافه وزن داره شبها بهش شام ندم !
 
پ نه پ جدید, پ نه پ خنده دار
 
بابام از اداره زنگ زده خونه بعد کلی احوال پرسی میگه محمد خودتی ؟
میگم: پَ نه پَ به سیستم تلفنباک بانک تجارت خوش آمدید برای پرداخت قبوض شماره ? ، برای اطلاع از موجودی
حساب شماره ? و …
گفت زهر مار و قطع کرد !
دیدم ظهر عصبانی اومد توی اتاق . منم پای پَ نه پَ بودم !
گفت اگه یه بار دیگه بگی پَ نه پَ ، دیگه تو این خونه نمیخوابی !
گفتم یعنی بیرونم میکنی بابا ؟
گفت پَ نه پَ خونه رو عوض میکنم بزغاله !
 
پ نه پ جدید, پ نه پ خنده دار
 
 
رفتم مغازه میگم آقا یه شیر بدین
میگه شیر پاکتی ؟
میگم پَ نه پَ بی زحمت یه شیر جنگلی بدین خواهرزادم خیلی شیطونه میخوایم بترسونیمش !!
 
پ نه پ جدید, پ نه پ خنده دار
 
میخواستم بخوابم به خواهرم گفتم لامپو خواموش کن .
گفت نورش اذیت می کنه ؟
گفتم: پَ نه پَ …
گفت : جرات داری بگو ؟
گفتم : پتو میکشم سرم خوب .
گفت آفرین بلاخره آدم شدی
گفتم پَ نه پَ فکر کردی تا ابد الاغ می مونم !
 
پ نه پ جدید, پ نه پ خنده دار
 
 
یه مگس سقوط کرده تو آبگوشتم ، مامانم میگه عوضش کنم برات ؟
میگم پَ نه پَ من همینو میخورم برو یکی تازه شو واسه مگسه بیار !!


 

پ نه پ جدید, پ نه پ خنده دار
 
میپرسه: اومدی اینجا جمله پَ نه پَ یی بخونی ؟
پَ نه پَ اومدم اینجا سوالات شرعیمو از تو بپرسم !
 
پ نه پ جدید, پ نه پ خنده دار
 
بهم میگه عاشقی ؟
پَ نه پَ تو یه فیلم رمانتیک بهم نقش دادن یه ریز دارم تمرین میکنم !
 
پ نه پ جدید, پ نه پ خنده دار
 
دارم کتاب تاریخ مشروطه کسروی رو میخونم داداشم اومده میگه تاریخه ؟
پَ نه پَ ریاضیه !
نگاه میکنه میگه در مورد ایرانه ؟
پَ نه پَ درموردجنگ جهانی دومه !
عکس آیت بهبهانی رو دیده توش میگه آیت الله بهبهانیه ؟
پَ نه پَ آیت الله هیتلره !
 
پ نه پ جدید, پ نه پ خنده دار
 
رفتم جلوی کوه داد میزنم رضا !
کوه هم میگه پَ نه پَ
میگم پَ نه پَ مرتضی !


 

پ نه پ جدید, پ نه پ خنده دار
 
داداشم میخواد ببینه چند کیلوه ، میگه برم رو ترازو ؟!
میگم : پَ نه پَ کلیک راست کن رو خودت ، برو تو پروپرتیس ببین چند کیلویی !
 
نویسنده: علی ׀ تاریخ: سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

همه چهار زن دارند؟!!!!!


ادامه مطلب
نویسنده: علی ׀ تاریخ: سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

من مسئول چیزی که می گویم هستم،

نه چیزی که تو می فهمی !

 
 

 

زندگی ات واقعی نيست

تا زماني كه براي كسي كه قادر به تلافي كار نيك تو نيست ،كاري كني !

 

 

زن مثل کیسه چای می ماند.

هرگز نخواهی دانست چه قدر قوی است ، تا این که در آب داغ بگذاری اش.

 

 

اتفاقات خوب برای صبوران رخ می دهند.

اما اتفاقات بهتر نصیب کسانی می شود که برای وقوع آن ها تلاش می کنند.

 

 

هرگز توان گروه های وسیع آدم های احمق را دست کم نگیر!

 

 

نیازی به انتقام نیست. فقط منتظر بمان. آن ها که آزارت می دهند،

سرانجام به خود آسیب می زنند و اگر بخت مدد کند،

خداوند اجازه می دهد تماشاگرشان باشی.

 

 

هر روز سپاسگزارم براي:

شب هایی که به صبح می رسند، دوستانی که بخشي از خانواده مي شوند.

رویاهایی که تحقق می یابند و علاقه هایی که به عشق تبدیل می شوند.

 

 

در حالي كه زاده شده اي تا خودت باشي؛

از تلاش برای تطبیق دادن خودت، دست بردار.

 

 

باید بتوانیم زندگی طرح ریزی شده مان را رها کنیم تا

به آن زندگی که انتظارمان را می کشد، برسیم.

 

 


فقط یک بار جوان هستی. اما می توانی برای همه عمر خام بمانی.

 

 

 

قلبت را دنبال کن، اما، مغزت را هم با خودت ببر.

 

 

به سیاست مداران حداقل دستمزد را بده و شاهد تغییر سریع اوضاع باش.

 

 

ثروت مندان ثروت مند تر،

بینوایان بینواتر و

احمق ها احمق تر می شوند.

 

 

همیشه به خاطر داشته باش: کسی در جایی به خاطر وجود تو خوشبخت است.

 

انسان هم ميتواند دايره باشد و هم خط راست.

 

انتخاب با خودتان هست!

 

 تا ابد دور خودتان بچرخيد يا تا بينهايت ادامه بدهيد.

نویسنده: علی ׀ تاریخ: سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

کـــرایــــه تـــاکــســـی

توی تاکسی نشسته بودم، دو تا آقای مسن هم عقب نشسته بودن.
نزدیک پیاده شدنشون یکی به اون... یکی گفت : به خدا اگه بزارم دست تو جیبت بکنی! من حساب میکنم...
بعد از راننده پرسید : ببخشید چقدر شد؟
راننده: هزار تومن !
یهو یارو برگشت به راننده گفت: آدمــــــی ؟؟!!
راننده گفت : جـــان ؟
مرد : گفتم آدمی یا نه؟
راننده گفت : حرف دهنتو بفهم درست صحبت کن!
یارو دوباره گفت: نه.. آدمی؟؟!
راننده هم با عصبانیت ترمز کرد برگشت عقب گفت : نــــــــه ... فقط تو آدمی!
یارو گفت : یعنی چی؟ من میگم آدمی هزار تومن؛یا دوتاییمون باهم هزار تومن!!!

 

مطالب دیگه توی ادامه مطلب........


ادامه مطلب
نویسنده: علی ׀ تاریخ: سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

قدر خانواده ات را بدان

با مردی كه در حال عبور بود برخورد کردم
اووه !! معذرت میخوام.
من هم معذرت میخوام.
دقت نکردم ...
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/73/03.jpg

ما خیلی مؤدب بودیم ، من و این غریبه 
خداحافظی كردیم و به راهمان ادامه دادیم
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/73/04.jpg

اما در خانه با آنهایی كه دوستشان داریم چطور رفتار می كنیم 
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/73/05.jpg

كمی بعد ازآنروز، در حال پختن شام بودم
.دخترم خیلی آرام كنارم ایستاد همینكه برگشتم به اوخوردم
وتقریبا انداختمش با اخم گفتم: ”اه !! ازسرراه برو كنار“ 
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/73/06.jpg

قلب کوچکش شکست و رفت
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/73/07.jpg

نفهمیدم كه چقدر تند حرف زدم
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/73/08.jpg

وقتی توی رختخوابم بیدار بودم صدای آرام خدا در درونم گفت:
وقتی با یك غریبه برخورد میكنی ، آداب معمول را رعایت میكنی 
اما با بچه ای كه دوستش داری بد رفتار میكنی
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/73/09.jpg

برو به كف آشپزخانه نگاه كن. آنجا نزدیك در، چند گل پیدا میكنی.
آنها گلهایی هستند كه او برایت آورده است.
خودش آنها را چیده.
صورتی و زرد و آبی
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/73/10.jpg

آرام ایستاده بود كه سورپرایزت بكنه
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/73/11.jpg

هرگز اشكهایی كه چشمهای كوچیكشو پر كرده بود ندیدی
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/73/12.jpg

در این لحظه احساس حقارت كردم
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/73/13.jpg

اشكهایم سرازیر شدند.
آرام رفتم و كنار تختش زانو زدم
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/73/14.jpg

بیدار شو كوچولو ، بیدار شو. اینا رو برای من چیدی؟
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/73/15.jpg

گفتم دخترم واقعاً متاسفم از رفتاری كه امروز داشتم 
نمیبایست اونطور سرت داد بکشم
گفت :اشکالی نداره من به هر حال دوستت دارم مامان
من هم دوستت دارم دخترم
و گلها رو هم دوست دارم 
مخصوصا آبیه رو
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/73/16.jpg

گفت : اونا رو كنار درخت پیدا کردم ورشون داشتم چون مثل تو خوشگلن
میدونستم دوستشون داری ، مخصوصا آبیه رو
 ...

آیا میدانید كه اگر فردا بمیرید شركتی كه در آن كار میكنید به آسانی در ظرف یك روز برای شما جانشینی می آورد؟
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/73/17.jpg

اما خانواده ای كه به جا میگذارید تا آخر عمر فقدان شما را احساس خواهد كرد.
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/73/18.jpg

و به این فكر كنید كه ما خود را وقف كارمیكنیم و نه خانواده مان
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/73/19.jpg
چه سرمایه گذاری
ناعاقلانه ای !!
اینطور فكر نمیكنید؟!!

به راستی كلمه
“خانواده“ یعنی چه ؟؟
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/73/20.jpg

نویسنده: علی ׀ تاریخ: دو شنبه 12 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

سوالی از مترسک

از مترسکی سوال کردم: آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشده‌ای ؟
گفت : در ترساندن دیگران برای من لذتي به یاد ماندنی است
پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمی‌شوم!

اندکی اندیشیدم و سپس گفتم : راست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم!

گفت : تو اشتباه می کنی!
زیرا کسی نمی تواند چنین لذتی را ببرد
مگر آنکه درونش مانند من با کاه پر شده باشد!!!
جبران خلیل جبران

آنکه یاد ما به زشتی می کند لطف او ما را بهشتـــی میکند

مردم اغلب بي انصاف، بي منطق و خود محورند.
ولي آنان را ببخش.

اگر مهربان باشي تو را به داشتن انگيزه هاي پنهان متهم مي کنند.
ولي مهربان باش.

اگر موفق باشي دوستان دروغين ودشمنان حقيقي خواهي يافت,
ولي موفق باش.

اگر شريف ودرستکار باشي فريبت مي دهند.
ولي شريف و درستکار باش.

آنچه را در طول ساليان سال بنا نهاده اي شايد يک شبه ويران کنند.
ولي سازنده باش.

اگر به شادماني و آرامش دست يابي حسادت مي کنند.
ولي شادمان باش.

نيکي هاي درونت را فراموش مي کنند.
ولي نيکوکار باش.

بهترين هاي خود را به دنيا ببخش حتي اگر هيچ گاه کافي نباشد.
ودر نهايت مي بيني هر آنچه هست همواره ميان "تو و خداوند" است.
نه ميان تو و مردم.

من با هيچكــــس بر سر آيين و باوری كه دارد نمی جنگم . . .
چرا كه خـــدای هر كس همانيست كه خـــرد او می گويد . . .
"كــــــــوروش بزرگ "

گویند اسكندر قبل از مرگ وصیّت كرد هنگام دفنم دست راست مرا بیرون ازخاك بگذارید،
پرسیدند چرا ؟
گفت : میخواهم تمام دنیا بدانند كه اسكندر با آن همه شكوه و جلال دست خالی از دنیا رفت ....

داستان جعبه کفش

زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند.
آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند.
در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند وهیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند
مگر یک چیز : یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود
هرگز آن را باز نکند ودر مورد آن هم چیزی نپرسد

در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد
و پزشکان از او قطع امید کردند. در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع ورجوع می کردند پیر مرد جعبه کفش
را آورد و نزد همسرش برد.

پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید.
پس از او خواست تا در جعبه را باز کند.
وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی ومقداری پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد
پیرمرد دراین باره از همسرش سوال نمود.

پیرزن گفت :هنگامی که ما قول وقرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت
که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید
او به من گفت که هروقت از دست توعصبانی شدم ساکت بمانم ویک عروسک ببافم.

پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت وسعی کرد اشک هایش سرازیر نشود
فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود
از این بابت در دلش شادمان شد پس رو به همسرش کرد وگفت این همه پول چطور؟ جریان اینها چیست؟

پیرزن در پاسخ گفت :آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست اورده ام !!!

نویسنده: علی ׀ تاریخ: دو شنبه 12 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

بعضی از توانایی های منحصر به فرد ایرانی ها در این گزارش فهرست شده اند که عبارت اند از:

1.دورزدن

ایرانی جماعت متخصص دور زدنه دور زدن میدون با دنده عقب، دور زدن پیچ های هزار چم و دور زدن تحریم های یک و چند جانبه اونجوری که تحریم کننده ها نفهمند از کجا خوردن.

همچین دورشون می زنیم که خودمونم نمی فهمیم چطور شد.

 

2.استقامت

فقط یه زن ایرانی می تونه تو گرم ترین ماه های سال باحجاب تو مسابقات دو بین المللی شرکت کنه و مدال ببره.

 

3.مطب دکتر

فقط یه ایرانی می تونه به خاطر آنفولانزا بره مطب دکترو تو تب 40 درجه وقتی از مطب میاد بیرون حساب کنه درآمد روزانه دکتر چقدره!

 

4. صبح بخیر

فقط یه ایرانی می تونه ساعت 6 صبح بگه پاشو خجالت نمی کشی لنگ ظهره!!

 

5.عزاداری

فقط یه ایرانی می تونه وقتی کسی می میره به صاحب عزا  بگه خدابیامرز راحت شد!!

 

6.خرید

فقط یه ایرانی می تونه 20جعبه دستمال کاغذی ،4 شامپو ،15 کیلو باقالی ،5 کیلو سبزی آش رو باهم بخره.

 

7.تحصیل

فقط یه ایرانی می تونه برای یاد گیری زبان انگلیسی بچه اش رو با بقیه ایرانی ها بفرسته تایلند و ترکیه!!

 

8.زیبایی

فقط یه زن ایرانی می تونه ملکه زیبایی 2012 رو ببینه و با اعتماد به نفس کامل بگه این کجاش خوشگله!!

 

9.اتومبیل رانی

فقط یه ایرانی می تونه راهنمای چپ بزنه بپیچه سمت راست و بعد داد بزنه به راننده های پشتی که مگه کوری نمی بینی راهنما می زنم!!

 

10. تعریف

فقط یه ایرانی می تونه وقتی از کسی تعریف می کنه بگه.

لامذهب رانندگیش خوبه!

بی شرف عجب مخی داره!

پدر... چه چیزایی بلده!

 

11.انتقاد

فقط یه ایرانی می تونه موقع انتقاد کسی بگه

مهندس چرا این کار رو کردی

دکتر معنی این کلمه این می شه...

استاد اینجا پارک نکن.

 

12. تفریح

فقط یه ایرانی می تونه برای تفریح بره پیست اسکی با لاستیک بادی سرسره بازی کنه!!

 

13.پارک کردن ماشین
 

فقط یه راننده ایرانی می تونه درحالیکه راننده دیگه منتظره از عقب پارک کنه، یهو مثل اجل! از راه برسه و به سرعت هر چه تمام تر از جلو بره و جای پارک رو اشغال کنه و تازه بعدش هم یه لبخند به راننده بخت برگشته تحویل بده که یعنی من خیلی زرنگم!

 

14.ازدواج

فقط یه مرد ایرانی می تونه به پسرش بگه ازدواج کار احمق هاست بعد خودش دوتا دوتا زن بگیره!!

 

15.ادامه تحصیل

فقط یه دختر ایرانی می تونه برای پیدا کردن سریعتر شوهر از خیر فوق لیسانس بگذره، چون تعداد پسرایی که فوق لیسانس دارن کمتره!!!

نویسنده: علی ׀ تاریخ: دو شنبه 12 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

خـــــــ...ـــــــدایــــا

 
پـــــــراز حــرفـــــم بــــرای گفــتـنــــــــــ
 
 
ایــــــن بــار پـــیــامبــــــری بـفــــرســـتــــــــ
 
 

کـــه فقـــــط... بشــــــــــــــنـــود

 

 

 
 
دلــم خـیـلــی بــیــشــتــر از حـجـمــش پـــُر اســت ؛

 
پــُـر از جــایِ خــالـیِ تـــو

 
پــُـر از دلــتــنـگی بـرای نگــاهِ تـــو

 
پــُـر از خــاطـراتِ قــدم زدن

 
در کـوچــه پــس کــوچـه هـــای شــهـر بـا تــو

 
پــُـر از حــس پــرواز

 
پــُـر از تــو . . .


 

خاطرات خیلی عجیبند


گاهی اوقات می خندیم به روزهای که گریه می کردیم


گاهی گریه می کنیم به یاد روزهایی که می خندیدیم......!

شـَــبـــهـــا
زیــــر دوش آب ســــَـــــــــــرد
رهــــــــــا میکـــنـم بـغـــــض زخـــــمـهــــایــم را
در حالی که هــــمــــــــــه میگویند
خـــ ـوش به حـــالــَــش 
چه زود فـَـــــــــرامــــــوش کــَـرد
 

چه می دانی از دل تنگم؟!


گاهی به خدایت التماس می کنم فقط خوابت را ببینم...


می فهمی؟!!!... خوابت را...


 


 



 


 

آری درست شنیدی!

می خواهم مثل خودت باشم

درست شبیه تو ...
 

شبیه تو ، بی تفاوت و سرد

شبیه تو از خود راضی و مغرور

مثل تو ، لجباز و یک دنده

و شبیه تو ، بی اعتنا و بی پرده!


 

می خواهم مثل تو باشم

شاید آن وقت تو بخواهی مرا !

 

 

 

حواست به دلت باشد!
آری.... حواست به دلت باشد!!! 
آن را هرجایی نگذار ....! 
این روزها دل را می دزدند بعد که به 
دردشان نخورد... 
جای صندوقِ پست آن را در سطل آشغال 
می اندازند ! 
و تو خوب می دانی دلی که المثنی شد 
دیگردل نمی شود ... !!!
 


فرقـے نمـے کند !!
بگویم و بدانـے ...!
یا ...
نگویم و بدانـے..!
فاصله دورت نمی کند ...!!!
در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!
جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.:
دلــــــــــــــم.....!!! 

 

نویسنده: علی ׀ تاریخ: یک شنبه 11 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 فقط یک ماه او را در آغوش گرفتم


ادامه مطلب
نویسنده: علی ׀ تاریخ: شنبه 10 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

بچه کفاش

آبراهام لینکلن پسر یک کفاش بود،پدر لینکلن کفاش سلطنتی بود و کفش های افراد مهم سیاسی را تعمیر و یا تمیز می کرد.آبراهام پس از سالها تلاش و شکست،در سال 1861 به عنوان رئیس جمهور برگزیده شد.اولین سخنرانی او در مجلس سنای بدین صورت گذشت:نمایندگان مجلس از اینکه لینکلن رئیس جمهور شده بود ناراضی بودند.چرا که او از یک خانواده فقیر و فاقد سطح اجتماعی بالا بود.زمانی که لینکلن برای سخنرانی پشت تریبون قرار گرفت قبل از آنکه لب باز کند و سخنی بگوید یکی از نمایندگان مخالف با عصبانیت و بی ادبی تمام از سوی جایگاه خود فریاد زد:"آبراهام!حالا که بطور شانسی رئیس جمهور شده ای فراموش نکن که می دانیم تو یک بچه کفاش بیشتر نیستی!"

مسلما"هر فردی در جایگاه لینکلن قرار داشت با این نماینده گستاخ که او را اینگونه مورد خطاب قرار داده برخورد می کرد!اما آبراهام لینکلن این چنین نکرد.او لبخندی زد و سخنرانی خود را اینطور شروع کرد:"من از آقای نماینده بسیار بسیار ممنونم که در چنین روزی مرا به یاد پدرم انداخت.چه روز خوبی و چه یاد آوری خوبی!من زندگی و جایگاهم را مدیون زحمات پدرم هستم.آقایان نماینده بنده در اینجا اعلام می کنم که بنده مانند پدرم ماهر نیستم.با این حال از دستان هنرمند او چیزهایی آموخته ام.پس اگر کسی از شما تمایل به تعمیر کفش خود داشت با کمال میل حاضر به تعمیر کفشش خواهم بود!

یکی از اقدامات مهم و تاثیر گذار لینکلن خاتمه بخشیدن به تاریخ برده داری در ایالات متحده امریکا بود.

هر چه هستی همون باش،هر چه نیستی نگو کاش!

وصیتی زیبا برای زندگی ابدی

وصیت نامه آلبرت انیشتین

روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است،
 قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند. 
آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است. 

در چنین روزی، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه، زندگیم را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید. 
بگذارید آن را بستر زندگی بنامم. بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند 

چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب، چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است. 
قلبم را به کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطره ی دردهایی پیاپی و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد. 
خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند و کمکش کنید تا زنده بماند و نوه هایش را ببیند. 
کلیه هایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که هر هفته خون او را تصفیه می کند.
 استخوان هایم، عضلاتم، تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید و راهی پیدا کنید که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید. 
هر گوشه از مغز مرا بکاوید، سلول هایم را اگر لازم شد، بردارید و بگذارید به رشد خود ادامه دهند 
تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند با صدای دو رگه فریاد بزند و دخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی شیشه اتاقش بشنود
آنچه را که از من باقی می ماند بسوزانید و خاکسترم را به دست باد بسپارید، تا گلها بشکفند 

اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم، ضعفهایم و تعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند. 

گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی دوست داشتید یادم کنید.
 عمل خیری انجام دهید، یا به کسی که نیازمند شماست، کلام محبت آمیزی بگویید. 

اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند ...

حرف های مردونه

چرا خانمها هر اتفاق کوچکی در زندگی را به بهانه ای برای گرفتن هدیه تبدیل میکنند؟؟؟؟؟؟
ما آقایان بعد از یک روز کاری عادی و کاملا خسته با تصور فقط یک شام ساده به منزل می آییم.
اما صحنه ای را که با آن مواجه میشویم ما را شوکه میکند.
چه کار غلطی انجام داده ایم؟ 
آیا تولدش است؟ 
آیا تولد خودم است؟ 
نخیر، امروز سالگرد روزی است که برای اولین بار به یکدیگر نگاه کردیم. خانمهای عزیز لطفا دست بردارید. 
.
.
ما همینکه تونستیم شما رو به یاد داشته باشیم کلی هنر کردیم.

كاش دنيا واسه يكبار هم كه شده بازيش رو به ما مي باخت ...
آخه چه لذتي داره اينهمه بردهاي تكراري براش ...؟

امـــروز یه احساس خیــلی خــــوبی بهم دست داد؛
مـــنم بـــهش دست دادم…
اميدوارم خير باشه...

بعضی وقتا به این فکر میکنم اونی که واسش میمیرم و دوسش دارم، همونی که واسم میمیره و دوسم داره، همچین با لگد از زندگیم بیرون بندازم که بقیه دور و وریام حساب کار بیاد دستشون من چه مدل آدمیم....

دوره پدارمون هزار ساعت عشق بود و 
یک بوسه یواشکی 
الان هزار ساعت بوسه علنی 
و دریغ از یه لحظه عشق...!

عزیزان من! عقیده آدم، مثل شرت آدمه! کاملا شخصی...
درست نیست هرجایی داد بزنید شرت من گل‌گلی ماماندوزه!
و همینطور هم درست نیست از کسی بپرسی چرا شرتت گل‌گلی ماماندوزه
با تچکر...
باشد که پند گیرید..که 100البته نمی گیرید :|

مرد است دیگر!غرورش اسمان و دلش دریاست!تو چه میدانی از بغض در گلو گیر کرده یک مرد؟تو چه میدانی که چشمانت دنیای او شده؟تو چه میدانی از هق هق شبانه او که فقط خودش خبر دارد و بالشش!مرد را فقط مرد میفهمد و مرد

یه جاهایی هم هست که دیگه
" اُه مای گاد " و "شِت " و این سوسول بازیا جواب نمی‌ده!
رسماً باید بگی : "یا ابلفضــــــــــل" ..!

""
 اگه مردی بیا ایران و زن باش !!! ""

بچه های جدید

این بچه های جدید چی میفهمن از زندگی؟ چی حالیشونه؟ 
وقتی یه دست گل کوچیک تو خیابون نزدن
تا حالا با توپ دولایه که لایش گشاد باشه بازی کردن ببینن از راگبی سخت تره ؟ 
تا حالا از این توپ دولایه سفتا خورده تو رونشون حس کنن قطع شده پاشون ؟ 
تا حالا توپشون رو شوتیدن زیر ماشین گیر کنه بگه فیسسسس بعد همه بچه ها فحششون بدن ؟ 
تا حالا توپشون افتاده تو جوب آب ببره دو پا برن تو جوب بیارنش ؟ 
تا حالا توپشون افتاده خونه همسایه تک بیارن کی بره زنگ بزنه ؟ 
تا حالا توپ دو لایه پیدا کردن از خوشحالی تا خونه روپایی بزنن ؟ 
تا حالا شده تو راه بقالی واسه خرید توپ پلاستیکی قرمز و سفید پول رو گم کنن اونوقت همونجا بشینن گریه کنن ؟ 
میدونن تو گل کوچیک گل زیر طاق حکم تشرف به درگاه حق تعالی رو داشت ؟ 
میدونن لیگ محله از بوندس لیگا مهمتره ؟ 
میدونن یعنی چی ساعتها پشت تیردروازه بزرگترا وایسادن تا بازیشون بدن یعنی چی ؟ 
میدونی دعوت بچه های محله بغلی واسه یه سه گله کم از یک لشگر کشی ناموسی نداشت ؟
دریبل تو گل می دونن چیه ؟ سانتر از جناحین تو یه کوچه 6 متری دیدن ؟
 اصلاً میدونن آقای اسماعیل آبادی چطوری توپ جر میداد ؟ 
با دخترای کوچه فوتبال بازی کردن که همه جای تنشون جای چنگ باشه آخر بازی ؟ 
شوت یه ضرب میدونن چیه ؟ دور نزدیک می فهمن کنایه از کدام ضربه بوده ؟ 
یه تیکه تو گل می دونن کی جایگزین پنالتی میشه ؟ 
یه پا ثابت موقع پنالتی میدونن اشارت به کدام پا داره ؟ 
تا حالا ژست دو پا ثابت موقع پنالتی گرفتن ؟ 
تا حالا موقع حمله به سمت دروازه با صدای بلند آهنگ فوتبالیستها خوندن ؟ 
میدونن داشتن تور دروازه برای گل کوچیک یه آپشن حساب میشد و مخصوص مایه دارا بود ؟
 اوووه بخوام بنویسم یه کتاب میشه اندر احوالات گل کوچیک ... آخه چی میفهمن اینا ؟!

شما یادتون نمیاد

یه زمانی صبح تا شب تووو کوچه و خیابونُ پارک و مدرسه و ...هر کی رو میدیدم وایمیسادیم بهش از این چرتُ پرتا میگفتیم =)))

بگو دوچرخه..........سیبیل بابات بچرخه
بگو فرانسه...........بابات قد آدامسه
بگو خاک انداز.............خودتو جلو بینداز
بگو متکا................بخور از این کتک ها
بگو چاقو................برو بچه دماغو
بگو پنکه ..............شورت بابات تنگه
بگو جاسیگاری ...........میمون اومد خواستگاریت
بگو صابون................... بشن روش برو خیابون
بگو بیست..................... دماغتُ بلیس

یعنی ما ده شستیا همچین ادمایه سرخوشی بودیم

نویسنده: علی ׀ تاریخ: شنبه 10 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

 

گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!

ببرم بخوابانمش!


لحاف را بکشم رویش!


دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!

حتی برایش لالایی بخوانم،

وسط گریه هایش بگویم:

غصه نخور خودم جان!

درست می شود!درست می شود!

اگر هم نشد به جهنم...

تمام می شود...

بالاخره تمام می شود...!!!




 


گـاهــﮯ نـدانـسـتـﮧ از یــک نـفـر بـتـﮯ درســت مــیـکـنـﮯ

آنــقـدر بـزرگ کـﮧ از دســت ابـراهـیـم نـیـز کــارـﮯ بـر نـمـﮯ آیـد






گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها

حسرت ها را می شمارم


و باختن ها

وصدای شکستن را

... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم

وکدام خواهش را نشنیدم

وبه کدام دلتنگی خندیدم

که چنین دلتنگــــــــــــــــم





مهربانيت را به دستي ببخش ؛ که مي داني با او خواهي ماند ....

وگرنه حسرتي مي گذاري بر دلي که دوستت دارد ... !!!






به "سگ" استخون بدی ..

دورت میگرده


واست دم تکون میده !!!

من به تو "دل " داده بودم ... لعنتـــــــــــــــــــی !!!!!






گاهی دلت میخواد همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن...

میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری...


اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل: چیزی شده؟؟!!!

اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی و با لبخندی سرد میگی: نه،هیچی ...





گاهــی باید نباشــی ... تا بفهمــی نبودنت واسه کی مهمه ...

؟! اونوقته که میفهمی بایــد همیشه با کی باشی .... 






دلم تنگ شده

براي وقتي كه مي گفتي :دلم واست تنگ شده


دلم تنگه..

براي بودنت

شايدم لبخند خودم

دلم براي همه چيز تنگ شده جز

نبودنت !





برای خیانت ،

هــــزار راه هــســــت اما هـیــچ کــــدام


به انـــدازه تــــظـــاهـــر


به دوست داشتن کــثـیــف نـیـســـت ...





دارم سعی می کنم همرنگ جماعت شوم،

آهای جماعت...


میشود کمکم کنید؟؟؟؟؟؟

شما دقیقا چه رنگی هستید؟!

رمانتیک...



این روزها تلخ می گذرد ، دستم می لرزد از توصیفش !

همین بس که :


نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی، مثل خودکشی است ،با تیغِ کُند.




کلاغ جان!

قصه من به سر رسید...


سوار شو!

تو را هم تا خانه ات می رسانم...





همی گویی غمش را در دل نگهدار

نصیحت گو! نمی گویی دلت کو؟





 


به ما گذشت نیک و بد، اما تو روزگار

فکری به حال خویش کن، این روزگار نیست





 


به نسل های بعد بگویید ...

که نسل ما نه سر پیاز بود نه ته پیاز ...


نسل ما خود پیاز بود ...

که هر که ما رو دید گریه کرد 





اﯾﻨﺠﺎ ﺯﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ...

ﻣﻬﺮﯾﻪ ﺍﺕ ﺁﺏ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ!


ﻗﺎﺿﯽ ﺟﯿﺮﻩ ﺑﻨﺪﯼ ﺍﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ!

آنچه نقد است فقط جان توست،ﮐﻪ ﻗﺴﻂ ﺑﻨﺪﯼ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ!!!






از دنیـــای ِ واقــعـی و نــامــردیــاش ! پنــــاه آوردیــــم بــه دنیــای ِ مـجــازی !

غــافـل از این کــه ، آســمون ، هـــمون آسـمونــه ... 






سعی نکن متفاوت باشی!

فقط "خوب باش"


خوب بودن به اندازه ی کافی متفاوت است...





کارمـــان به جایــی رســـیده که طـــوری بایـــد دلتنـــگ شـــویم


که به کســـی بـــرنخـــورد ..!!





وقتی داریم به یکی فکر میکنیم نیست کنارمون!

وقتی میاد کنارمون باشه


دیگه بهش فکر نمیکنیم!

آحرش نفهمیدم زمان چیو حل میکنه؟





از عذاب بی تو بودن،در سکوت خود خرابم

دوری از صورت ماهت،هر نفس میده عذابم


خاطرات با تو بودن شب و روز میاد بخوابم


اینه آخرین کلامم ،بخدا بی تو خرابم





این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...

تظاهر به بی تفاوتی،


تظاهر به بی خیـــــالی،

به شادی،

به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست...

اما . . .

چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"





دلم تنگ است برای کسی که نمی داند...

نمی داند که بی او به دشت جنون می رود دلم...

می دانم که اگر نزدیکش شوم، دور خواهد شد....

پس بگذار که نداند بی او تنهایم...

دور میمانم که نزدیک بماند...





حـقـیـقـت دارد !

کافـی سـت چــمـدان هــایــت را ببــندی


تــا حــاضـر شــونــد ، هـمه

بـــرای ِ از یـــاد بــُـردنــت !

آنـکه بــیشتـر دوستـت میــدارد ، زودتــــر !!! 





وامانده ام که تا به کجا می توان گریخت,

از این همیشه ها که ندارند باورم ,


حال مرا نپرس که هنجارها مرا

مجبور می کنند بگویم که بهترم...





آدمی غــــــرورش را خیلی زیاد .

شاید بیشتر از تمـــــــام داشتــه هــــایــش- دوست می دارد


حالا ببین اگر خودش، غـــــــرورش را بـــه خـــــاطــــر تـــــو، نادیده بگیرد ،

چه قدر دوســتت دارد !

و این را بِفهــــــــــــم آدمیــــــــــزاد !





بعضي زخــــم ها هســــــت كه هـــــــــر روز بــــايـــد روشونو باز كنــــي

و نـــــــــمـــــــــــــك بپـــــــــــاشــــــــــ ــــي ...


تــــــــا يــــــــــادت نـــــــــــــره كه ســــــــــــــراغ بعضـــــــــــي آدمـــــــــــــا 

نبــــــــــــــــــــايـ ـــــــد رفـــــــــــت ، نــــــــــــــبـايـــد! ! !



می گوید: کلمات گـــــــــــاهی بار معنایی خود را از دست می دهند ...

این روزها " دوستـــــت دارم " ها دیگر قلــــــب کســـی را به تپش وا نمیدارد !

و گونه کسی را سرخ نمیکند !

می گویـــــــــم : مشکل از دوست داشتن نیست مشکل از تکـــــــــرار است !

 

 

تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی!
یکی دیروز و یکی فردا .


انسان مجموعه ای از آنچه که دارد نیست؛
بلکه انسان مجموعه ای است از آنچه که هنوز ندارد، اما می تواند داشته باشد .




دوره، دوره آدم هایی ست که همخواب هم می شوند
ولی هرگز خواب هم را نمی بینند .




اگرمیخواهی محال ترین اتفاق زندگیت رخ بدهد
باور محال بودنش را عوض کن .



برنده می گوید مشکل است، اما ممکن
و بازنده می گوید ممکن است، اما مشکل .
 



زندگی قانون باور ها و لیاقتهاست، همیشه باور داشته باش
لایق بهترین هایی .




زندگی یعنی :
ناخواسته به دنیا آمدن
مخفیانه گریستن
دیوانه وار عشق ورزیدن
و عاقبت در حسرت آنچه دل میخواهد و منطق نمیپذیرد، مردن .




کسی باش که عمری با تو بودن، یک لحظه، و لحظه ای بی تو بودن، یک عمر باشد .

نویسنده: علی ׀ تاریخ: شنبه 10 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

بـعـضی آدمـها ...



آدمایی هستن که
هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ می گن خوبم ...
وقتی می بینن یه گنجشک داره رو زمین دنبال غذا می گرده،
راهشون رو کج می کنن از یه طرف دیگه می رن که اون حیوونکی نپره ...
اگه یخ ام بزنن، دستتو ول نمی کنن بزارن تو جیبشون ...
آدمایی که از بغل کردن بیشتر آرامش می گیرن تا از چیز دیگه
همونایین که براتون حاضرن هر کاری بکنن
اینا فرشتن ...
تو رو خدا اگه باهاشون می رید تو رابطه، اذیتشون نکنین...
تنهاشون نزارین، داغون می شن !
همین‌ها هستند که دنیا را جای بهتری می کنند



مثل آن راننده تاکسی‌ای که حتی اگر در ماشینش را محکم ببندی بلند می گوید: روز خوبی داشته باشی.

آدم‌هایی که توی اتوبوس وقتی تصاد
فی چشم در چشمشان می شوی،
دستپاچه رو بر نمی‌گردانند، لب
خند می زنند و هنوز نگاهت می کنند.

آدم‌هایی که حواسشان به بچه های خسته ی توی مترو هست، بهشان جا می دهند، گاهی بغلشان می کنند.

دوست هایی که بدون مناسبت کادو می خرند،... مثلا می گویند
این شال پشت ویترین انگار مال تو بود. یا گاهی دفتر یادداشتی، نشان کتابی، پیکسلی ...



آدم‌هایی که از سر چهار راه، نرگس نوبرانه می خرند و با گل می روند خانه.

آدم‌های پیامک‌های آخر شب، که یادشان نمی رود گاهی قبل از خواب، به دوستانشان یادآوری کنند که چه عزیزند،
آدم‌های پیامک‌های پُر مهر بی بهانه، حتی اگر با آن ها بدخلقی و بی حوصلگی کرده باشی.

آدم‌هایی که هر چند وقت یک بار ایمیل پرمحبتی می زنند که مثلا تو را می خوانم و بعد از هر یادداشت غمگین،
خط‌هایی می نویسند که یعنی هستند کسانی که غم هیچ کس را تاب نمی آوردند.

آدم‌هایی که اگر توی کلاس تازه وارد باشی، زود صندلی کنارشان را با لبخند تعارف می کنند که غریبگی نکنی.

آدم‌هایی که خنده را از دنیا دریغ نمی کنند، توی پیاده رو بستنی چوبی لیس می زنند و روی جدول لی لی می کنند.



همین‌ها هستند که دنیا را جای بهتری می کنند برای زندگی کردن

مثل دوستی که همیشه موقع دست دادن خداحافظی، آن لحظه‌ی قبل از رها کردن دست،
با نوک انگشت‌هاش به دست‌هایت یک فشار کوچک می دهد… چیزی شبیه یک بوسه

وقتی از کنارشون رد میشی بوی عطرشون تو هوا مونده

وقتی بارون میاد دستاشون رو به آسمونه

وقتی بهشون زنگ میزنی حتی وقتی که تازه خوابیدن
با خوشرویی جواب میدنو میگن خوب شد زنگ زدی باید بلند میشدم

وقتی یه بچه میبینن سرشار از شورو شوق میشن و باهاش شروع به بازی کردن میشن

آره همین ها هستند که هم دنیا رو زیبا میکنن هم زندگی رو لذت بخش تر



گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

وقتی پرنده ای زنده است مورچه ها را می خورد
وقتی می میرد مورچه ها او را می خورند
یک درخت میلیون ها چوب کبریت را می سازد
اما وقتی زمانش برسد فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیو نها درخت کافی است
زمانه و شرایط در هر موقعی می تواند تغییر کند
در زندگی هیچ کس را تحقیر و آزار نکنید
شاید امروز قدرتمند باشید اما یادتان باشد
زمان از شما قدرتمندتر است
پس خوب باشیم و خوبی کنیم که دنیا جز خوبی را بر نمی تابد



 

نویسنده: علی ׀ تاریخ: شنبه 10 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

فقط 1% جمعیت دنیا رو داریم، اون‌وقت 30% کشته‌های سوانح هوایی دنیا ایرانی‌اند، مملکته داریم؟

 

سوار هواپیما بشی انگار سوار عزرائیل شدی؛ اصفانیا راس میگن که دیگه بلیط دوطرفه رفت و برگشت بخری ریسک داره، باید فقط یه‌طرفه خرید که ضرر توش نباشه! مملکته داریم؟

  

ساعت دوازده شب چنان برفی اومد كه نگو، بعد يهو ابرا رفتن برفا آب شد كم مونده بود خورشيدم نصفه شبی طلوع كنه... مملکته داريم؟

 

بچه‌ها دور هم جمع شدن مثلا دارن می‌جنگن، بهشون می‌گم اسم چند تا پهلوان ایرانی رو بگین، می‌گن: اسپایدرمن، جومونگ، مختار! مملکته داریم؟

 

پول شارژ باطری موبایلمون از پول کارت شارژش بیشتر میشه، مملکته داریم؟

 

پلوپز خریدم، ساخت ایران (نمی‌گم کدوم شهر تا توهین حساب نشه!) روش نوشته «اتوماتیک» ولی توی دفترچه‌اش نوشته: اگه ته‌دیگ قهوه‌ای کمرنگ دوست دارین نیم ساعت، قهوه‌ای پررنگ 45 دقیقه و قهوه‌ای تیره یک ساعت صبر کنین و بعد پلوپز رو خاموش کنین! مملکته داریم؟

 

می‌ریم تو مغازه می‌پرسیم آقا شارژ دوتومنی ایرانسل چند؟ مملکته داریم؟

 

صندوق پیشنهادات و انتقادات گذاشتن تو بیمارستان، پره پوله. مملکته داریم؟

 

مدير باغ وحش پارك ارم تهران گفته مرگ ببر سیبری ممکن است ناشی از مصرف «گوشت خر» باشد. یعنی ما از ببر هم پوست کلفت‌تریم؟! مملکته داریم؟

 

زنگ زدم ۱۳۴ (سامانه هواگو) برای هواشناسی، میگه هوا هم اکنون صاف تا قسمتی ابری همراه با افزایش ابر، وزش باد و گردوغبار، با بارش پراکنده برف و باران و مه صبحگاهی. مملکته داریم؟

 

ماشین صفر رو از کمپانی تحویل گرفتیم، تا برسیم پمپ بنزین، بنزینش تموم شد؛ مملکته داریم؟

 

رفتم کلانتری میگم گوشیم رو گم کردم. میگه کجا گم گردی؟ میگم پارک. میگه چرا رفتی پارک؟؟؟؟ مملکته داریم؟

 

دختر 11 ساله به مامانش میگه: "آخه تو از عشق چی می‌دونی؟"، مملکته داریم؟

 

ساعت ۶ صبح از ایرانسل اس‌ام‌اس اومده: با شارژ ۹۰۰۰ تومان دیگر، برنده‌ی ۲۱۰ تومان شارژ هدیه خواهید شد! مملکته داریم؟

 

دانشگاه می‌زنن شروع سال تحصیلی یک مهر، استاداش بیست مهر میان، دانشجوهاش یه ماه بعدش! مملکته داریم؟

 

آمار جراحی بینی انجام شده در تهران 23 برابر کل قاره آسیا است، مملکته داریم؟

 

با هر کی دوست می‌شیم، همون هفته تولدشه. مملکته داریم؟

 

پوشک‌ِ بچه از غذایِ بچه گرون‌تره! مملكته داريم؟

 

یه میلیون وام میخوایم بگیریم، میگن ده میلیون پول باید تو حسابت باشه! مملکته داریم؟

 

مسئول خوابگاه میگه چرا دیر اومدی؟ میگم کلاس زبان بودم مامانم در جریان هست. میتونین زنگ بزنین بپرسین.. میگه از کجا معلوم؟ شاید خودت و مامانت از قبل با هم هماهنگ کرده باشین!!! مملکته داریم؟

 

اس‌ام‌اس خالی ارسال می‌کنی انگلیسی حساب می‌کنن، مملکته داریم؟

 

همین روزهاست که گداها با یه دستگاه کارت‌خوان بیفتن دنبالمون! مملکته داریم؟

 

دزدگیر ماشینمو دزدیدن! مملکته داریم؟

 

طرف سر هیچ‌کدوم از کلاس‌های دانشگاه نمیره اما هر ترم سر کلاس تنظیم خانواده بدون غیبت حاضر می‌شه! مملکته داریم؟

 

یارو دیگه تو خیابون نون جلو پاش میبینه بوس نمیکنه بزاره کنار، برمیداره میخوره! مملکته داریم؟

 


دوتا تیشرت خریدم یکی دو ایکس لارج یکی اسمال.جفتشم اندازمه. مملکته داریم؟



تور هشت روزه مالزی ویژه ایام محرم! مملکته داریم؟



یکی از راه های رسیدن به خدا ؛ هواپیمایی ایران است!! مملکته داریم؟



عتیقه و اشیای باستانی رو عوض اینکه سازمان میراث فرهنگی کشف کنه، نیروی انتظامی کشف می‌کنه! مملکته داریم؟



یکی از معیارهای اصلی در تعیین کیفیت یک سایت یا وبلاگ، اینه که فیلترش کرده باشن! مملکته داریم؟



هر بلای طبیعی که سر خارجی‌ها بیاد عذاب الهیه، ولی هر بلای طبیعی که سر ایرانی‌ها بیاد امتحان الهی! مملکته داریم؟


 

نویسنده: علی ׀ تاریخ: شنبه 10 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

ته دیگه طلایی رنگ خوشمزه هم نشدیم دو نفر سرمون دعوا کنند !

 

شلغمم نشدیم یکی کوفتمون کنه خوب شه !!

 

ویرگول هم نشدیم هر کی بهمون رسید مکث کنه !

 

 

قره قوروتم نشدیم دهن همه رو آب بندازیم !

 

لاک پشتم نشدیم گشت ارشاد نتونه به لاکمون گیر بده !

 

خربزه هم نشدیم هر کی می خورتمون پای لرزمون هم بشینه !

 

موبایل هم نشدیم ، روزی هزار بار نگامون کنن !

 

پایان نامه هم نشدیم ازمون دفاع کنن !

 

دریاچه ارومیه هم نشدیم دورمون حلقه انسانی تشکیل بدن !

 

آهنگ هم نشدیم ، دو نفر بهمون گوش کن !

 

مانیتور هم نشدیم ازمون چشم بر ندارن !

 

شریعتی صبح تا شب سیگار میکشید همه میگفتن: بابا از فکرشههه ، شریعتییییییی ، از روشنفکریشهههههه ، حالا میری مغازه کبریت واسه خونه بخری همه میگن سیگاری بدبخت ، شریعتی هم نشدیم لاقل هر کار میکنیم بگن این میفهمه چیکار میکنه !

 

به استاد میگم استاد شما که 9 دادی حالا این یه نمره هم بده دیگههههههههه ، یک نگاه عاقل اندر دیوانه کرد دست گذاشته رو دوشم میگه برو درس بخون پسرم ، استادم نشدیم شخصیت کسی رو خورد کنیم !

 

کیبورد هم نشدیم ملّت به بهانه تایپ یه دستی به سر و کلمون بکشن...!

 

کلاه هم نشدیم ملت رو سرگرم کنیم !

 

ای خدااااااا! بختک هم نشدیم بیفتیم رو ملت !

 

تام و جری هم نشدیم زندگیمون سرتاسر هیجان باشه !

 

نون هم نشدیم یکی از روی زمین ورداره بوسمون کنه !

 

ای کی یو سان هم نشدیم تف بمالیم کف کلمون ، همه چی حل شه !

 

مهر جانماز هم نشدیم بوسمون کنن !

 

فلش مموری هم نشدیم حافظه مون زیاد باشه !

 

 

معادله هم نشدیم ، کلی آدم دنبال این باشن که بفهمنمون و حداقل دو نفر درکمون کنن !

 

کتابم نشدیم حداقل دوست مهربان بشیم !

 

ماکسیما در افغانستان حدود 6 میلیون تومانه ، افغانی هم نشدیم بتونیم ماکسیما بخریم !

 

 علف هم نشدیم حداقل به دهن بزی شیرین بیایم !

 

عروسک هم نشدیم یکی بغلمون کنه !

 

شارژر هم نشدیم بقیه رو شارژ کنیم !

 

شامپو هم نشدیم ملت تو کفمون بمونن !

نویسنده: علی ׀ تاریخ: پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

چه کسی تو را به خاطر خودت دوست دارد؟

 

چه کسی تو را به خاطر خودت دوست دارد؟
به دنبال کسی باش که تو را به خاطر زیبایی های وجودت زیبا خطاب کند نه به
خاطرجذابیتهای ظاهریت

>>>>>>>>>>>------------------------------

who calls you back when you hang up on him

کسی که دوباره با تو تماس بگیرد حتی وقتی تلفنهایش را قطع می کنی
>>>>>>>>>>>------------------------------

who will stay awake just to watch you sleep

کسی که بیدار خواهد ماند تا سیمای تو را در هنگام خواب نظاره کند
>>>>>>>>>-----------------------------

wait for the guy who kisses your forehead

انتظار کسی باش که مایل باشد پیشانی تو را ببوسد(حمایتگر تو باشد)
>>>>>>>>>>>------------------------------

who wants to show you off to world when you are in your sweats

کسی که مایل باشد حتی در زمانی که درساده ترین لباس هستی تورا به دنیا
نشان دهد
>>>>>>>>>>>------------------------------

who holds your hand in front of his friends

کسی که دست تو را در مقابل دوستانش در دست بگیرد
>>>>>>>>>>>------------------------------

wait for the one who is constantly reminding you how much he cares about you and how lucky he is to have you

در انتظار کسی باش که بی وقفه به یاد توبیاورد که تا چه اندازه برایش 
هستی و نگران توست وچه قدر خوشبخت است که تو را در کنارش دارد
>>>>>>>>>>>------------------------------

wait for the one who turns to his friends and says that's her

در انتظار کسی باش که زمانی که تو را می بیند به دوستانش بگوید اون
خودشه[همان کسی که می خواستم]
>>>>>>>>>>>------------------------------

if you open this you have to repost it ,so that you 'll be showered with only love for the rest of your life

اگر تو این پیام را باز کنی باید حتما آن را برای چند نفر بفرستی تا باران
عشق ومحبت در تمام طول زندگیت بر تو ببارد
>>>>>>>>>>>------------------------------
in the midnight true love will knock on your heart and some thing good will happen to you at approximately 1.42 pm tomorrow.
it could happen anywhere so get ready for the biggest shock of your
life.

درنیمه شب عشق واقعی درخانه قلبت را خواهد زد و اتفاق خوبی در حدود ساعت1.42بعد از ظهر برای تو خواهد افتاد.این اتفاق ممکن است هر جایی به وقوع بپیوندد
پس برای بزرگترین شوک زندگیت آماده باش.
>>>>>>>>>>>------------------------------
please don't break this chain, let love shower on to us for all the
time

خواهش می کنم این زنجیره ارتباطی را قطع نکن . بگذارباران عشق ومحبت درتمام
طول زندگی بر ما ببارد

نویسنده: علی ׀ تاریخ: چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

فواید سربازی رفتن دخترها

اگر دخترها جاهایی برن که نمیرن......مثلا اگر دخترها هم برن سربازی چی میشه؟ ....

 

به نظر من که این کار توی مملکت مانشدنی هست ... آخه جنبه و ظرفیت می خواد که این چیزها رو ما عمرا نداریم .... حالا فرض کن که بشه:

۱) قضیه فرار از سربازی به کل منتفی میشه و همه (پسرها) می خوان برن سربازی ... حتی اونهایی هم که قبلا رفتن می خوان دوباره برن!!

۲) غذای پادگان ها نسبت به گذشته خیلی بهتر میشه ( دخترها می خوان هنرهاشون را نشون بدن)

۳) هیچ کس دیگه دنبال معافیت نمیره حتی کور کچل ها هم می خوان بیان سربازی!!!

۴) اضافه خدمت برداشته میشه ... کارایی که قبلا باعث اضافه خدمت می شده حالا باعث کاهش خدمت میشه

۵) ازدواج دانشجویی و لاو ترکوندن توی دانشگاه کم میشه و ازدواج در پادگان و عشق من هم سنگر من مد میشه!

۶) فرهنگ عمومی پادگان افزایش پیدا می کنه .... دیگه سربازها فحش رکیک به هم نمیدن از شوخی های شهرستانی(!!) هم خبری نیست

۷) حمام و دست شویی های پادگان ها بالاخره روی بهداشت رو هم می بینن

۸) دیگه رژه ها در پادگان درست انجام میشه .... چون دخترها را میذارن صف اول

۹)خاموشی از ۹ شب به ۱۲.۵ - ۱ شب میرسه

۱۰) خدمت سربازی از ۲سال به ۶ ماه کاهش پیدا می کنه ... اگه خواستی میتونی اصلا نری ...

 چون تا ۱۵ سال بعدش سرباز نمی خوان از بس داوطلب هست

 

۱۱) بعد از ۶ ماه که از سربازی بر می گردی اندازه ۶ سال خاطره داری!!!

نویسنده: علی ׀ تاریخ: چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

مسیر موفقیت

نیکوس کازانتزاکیس نقل می کند که در دوران کودکی ، یک پیله کرم ابریشم را بر روي درختی می یابد ،
 درست هنگامی که پروانه خود را برای خروج از پیله آماده می سازد .

 اندکی منتظر می ماند ، اما سرانجام چون خروج پروانه طول می کشد تصمیم می گیرد این فرآیند را شتاب بخشد . با حرارت دهان خود آغاز به گرم نمودن پیله می کند ، تا این که پروانه خروج خود را آغاز می کند . اما بال هایش هنوز بسته اند و اندکی بعد می میرد . 

او می گوید : (( بلوغی صبورانه با یاری خورشید لازم بود ، اما من انتظار کشیدن نمی دانستم . آن جنازه ی کوچک تا به امروز ، یکی از سنگین ترین بارها ، بر روی وجدان من بوده است . اما همان جنازه باعث شد درک کنم که یک گناه حقیقی وجود دارد : فشار آوردن بر قوانین بزرگ کیهان . بردباری لازم است و نیز انتظار زمان موعود را کشیدن شاهد بودن وسختی کشیدن عزیزان و صبوربودن و مقاومت کردن ، و با اعتماد راهی را دنبال کردن که خدا برای زندگانی ما و فرزندانمان برگزیده است.

اگرپوسته تخم مرغی که ترک خورده و جوجه میخواهد سر از تخم بیرون آورد به شکستن آن کمک کنید یقین بدانید پس از مدتی جوجه بیمار خواهد شد باید جوجه سختی بکشد تا پوسته را بشکند تا سالمتر و قویتر پا به زندگی گذارد .

نگذارید هیچ چیز و هیچ کس جلوی شما را برای رسیدن به موفقیت بگیرد 
بگذارید فرزندانتان زمین بخورند تا تجربه کنند اینقدر آنها را یاری نکنید.

هیچ وقت نگران شکست ها ی فرزندان خود نباشید ، چراکه همان شکست شاید ، رهگشای موفقیت و درخشش او باشد . 

هیچ گاه بار مسئو لیت کسی را به دوش نکشید . 
جلوی تحقیر شدن او را نگیرید . 
آسیب های او را به جان نخرید . 
بگذارید تا همین فشارها موجب شکوفایی او شوند . 

دانه ای که سعی دارد خود را از دل خاک به بیرون بکشد را ، از خاک در نیاورید . 
پیله پروانه ای که خود را با سختی از درون به بیرون می کشد را ، پاره نکنید . 
پوسته تخم مرغی که جوجه ای سعی دارد آن را بشکافد و بیرون بیاید ، نشکنید . 

چرا که شما دریچه های خروج از عالم تاریک و تنگ و رنج آور را به روی آن ها خراب می کنید 
و مانع پیش روی آن ها در مسیر رشدشان می شوید . 

گاه تنها تماشا کردن این صحنه ها کافی است . 
بر خودخواهی های خود غلبه کنیم 
بر حس مالکیت خود 
بر طمع خود 
بر زیاده خواهی ها
وعواطف آسیب رسان خود مسلط شویم و دریچه های خیر را به روی فرزندانمان بگشاییم.

قضاوت‎

پس از رسيدن يک تماس تلفنی برای يک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی بيمارستا...ن شد ,,, او پس از اينکه جواب تلفن را داد، بلافاصله لباسهايش را عوض کرد و مستقيم وارد بخش جراحی شد ,,,
او پدر پسر را ديد که در راهرو می رفت و می آمد و منتظر دکتر بود. به محض ديدن دکتر، پدر داد زد: چرا اينقدر طول کشيد تا بيايی؟ مگر نميدانی زندگی پسر من در خطر است؟ مگر تو احساس مسئوليت نداری؟

پزشک لبخندی زد و گفت: "متأسفم، من در بیمارستان نبودم و پس از دريافت تماس تلفنی، هرچه سريعتر خودم را رساندم ,,, و اکنون، اميدوارم شما آرام باشيد تا من بتوانم کارم را انجام دهم ,,,

پدر با عصبانيت گفت:"آرام باشم؟! اگر پسر خودت همين حالا توی همين اتاق بود آيا تو ميتوانستی آرام بگيری؟ اگر پسر خودت همين حالا ميمرد چکار ميکردی؟
پزشک دوباره لبخندی زد و پاسخ داد: "من جوابی را که در کتاب مقدس انجيل گفته شده ميگويم" از خاک آمده ايم و به خاک باز می گرديم ,,, شفادهنده يکی از اسمهای خداوند است ,,, پزشک نميتواند عمر را افزايش دهد ,,, برو و برای پسرت از خدا شفاعت بخواه ,,, ما بهترين کارمان را انجام می دهيم به لطف و منت خدا ,,,

پدر زمزمه کرد: (نصيحت کردن ديگران وقتی خودمان در شرايط آنان نيستيم آسان است ),,,

عمل جراحی چند ساعت طول کشيد و بعد پزشک از اتاق عمل با خوشحالی بيرون آمد ,,, خدا را شکر! پسر شما نجات پیدا کرد ,,,

و بدون اينکه منتظر جواب پدر شود، با عجله و در حاليکه بيمارستان را ترک می کرد گفت : اگر شما سؤالی داريد، از پرستار بپرسيد ,,,

پدر با ديدن پرستاری که چند لحظه پس از ترک پزشک ديد گفت: "چرا او اينقدر متکبر است؟ نمی توانست چند دقيقه صبر کند تا من در مورد وضعيت پسرم ازش سؤال کنم؟
پرستار درحاليکه اشک از چشمانش جاری بود پاسخ داد : پسرش ديروز در يک حادثه ی رانندگی مرد ,,, وقتی ما با او برای عمل جراحی پسر تو تماس گرفتيم، او در مراسم تدفين بود ,,, و اکنون که او جان پسر تو را نجات داد ,,, او با عجله اينجا را ترک کرد تا مراسم خاکسپاری پسرش را به اتمام برساند."

هرگز کسی را قضاوت نکنيد چون شما هرگز نميدانيد زندگی آنان چگونه است و چه بر آنان ميگذرد يا آنان در چه شرايطی هستند

حرف حساب

ديشب داداشم تو خواب هذيون ميگفت و جيغ ميكشيد ...
رفتم تو اتاق ميبينم بابام بالا سرشه !!
ميگم خوب بيدارش كن !
ميگه بذار كابوسشو ببينه ، اينهمه پول دي وي دي ميده فيلم ترسناك ميگيره....
بزار سه بعديشم ببينه...

خدایا دست بشکنه , پا بشکنه , سر بشکنه
اما دل نشکنه
الهی دل هیچکس توی این دنیای خاکستری این روزها نشکنه

حراست دانشگاهای کشور تصویب کردند که از سال تحصیلی 91-92 كسايى كه چشم رنگى دارن ، باید لنز مشكى بذارن :|

تو قيامت جبرائیل به مردا ميگه: اونايي كه زن ذليل بودن سمت چپ بقيه سمت راست. همه ميرن سمت چپ فقط يكي نميره . جبرائیل بهش ميگه چرا تو نرفتي اونور؟ ميگه : خانومم گفته وايسا اینجا تکون نخور!!!

خسرو شکیبایی می گفت:
بعضی وقت ها یکی طوری می سوزونتت
که هزار نفر نمیتونن خاموشت کنن،
... بعضی وقت ها یکی طوری خاموشت میکنه
که هزار نفر نمیتونن روشنت کنن.
زمانه ایست که خیلی چیزها آنطوری که بود یا باید باشد نیست.
 

ميخي افتاد،
بخاطرميخي نعلي افتاد،
بخاطرنعلي اسب افتاد،
بخاطراسبي سواري افتاد،
بخاطرسواري جنگي شكست خورد،
بخاطرشكستي مملكتي نابودشد،
وهمه ي اينهابخاطركسي بودكه ميخ راخوب نكوبيده بود.
.
.
.
اين واقعيت جامعه است
 
مکالمات خیام با دوس دخترش

- کجایی عجیجم ؟
+ ماییم و می و مطرب و این کنج خراب/جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
- مشروب !؟؟ مگه تو نگفتی من نماز میخونم ؟؟؟ :|
+ می خوردن و شاد بودن آیین من است/فارغ بودن ز کفر و دین، دین من است
- با کیا هستی حالا ؟؟؟ :/
+ فصل گل و طرف جویبار و لب کشت/با یک دو سه دلبری حوری سرشت
- :||| آدرس بده ببینم !!! بیام بزنم دهنشونو صاف کنم !!!
+ راه پنهانی میخانه نداند همه کس/جز من و زاهد و شیخ و دو سه رسوای دگر
- انقد مشروب بخور با دوستات تا بمیری !!! :/
+ گر می نخوری طعنه مزن مستان را/بنیاد مکن تو حیله و دستان را
- برووووووووو بمیرررررررررررر
+ چون مُرده شوم خاک مرا گم سازید/احوال مرا عبرت مردم سازید...

دانستنیها

هفت ثانیه طول میکشه تا غذا از دهان وارد معده بشه

موی انسان می‌تونه ۳ کیلوگرم وزن رو تحمل کنه

طول آلت مردان ۳ برابر شصت شونه
...
استخوان ران به محکمی بتن می‌باشد

قلب زنها سریع تر از قلب مردها می‌زنه

... سرعت چشمک زدن زنها ۲ برابر مردهاست

۳۰۰ ماهیچه وقتی‌ ایستاده ایم در حفظ تعادل به ما کمک می‌کنه

زنان تمام این متن رو خوانده اند ولی‌ ...

مردها هنوز دارن به شصت شون نگاه میکنند !!!

@تموم شد رفت
 

امروز از آن ماست ...

امروز امروز است .
امروز هر چه قدر بخنديم و هر چقدر عاشق باشيم ، به ذخاير نفتي جهان آسيبي نمي‌رسد، پس بخندیم و عاشق باشیم .

امروز هرچقدر دلها را شاد کنيم ، به قيمت بليط اتوبوس اضافه نمي شود ، پس شادي بخش باشیم 

امروز امروز است.
امروز هر چقدر آرزو کنيم ، چشمه آرزوهاي‌مان خشک نمي‌شود ، پس آرزو کنیم .

امروز هر چقدر خدا را صدا کنيم ، خسته نمي‌شويم ، پس صدايش کنیم .

او منتظر ماست.
او منتظر آرزوهای‌ما ، خنده های‌ما ، گريه‌های‌ما ، آفرين گفتن‌های ما ، دل شاد کردن‌های ما ، ستاره شمردن‌ها‌ي‌ما ، عاشق بودن‌ها‌ي‌ما است.

امروز امروز است.
امروز زيباترين روز دنياست.

نویسنده: علی ׀ تاریخ: چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

     
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.ir
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.Ir
 
یه بار عاشق شده بودم رفتم تو اتاق درو رو خودم بستم...

بعد یه ساعت صدام کردن که بیا شام بخور داره سرد ميشه !

گفتم من دیگه هیچی نمیخورم ، ميخوام بميــــــــرم :( sad

گفتن : شام ماکارونیه ، ته دیگ سیب زمینی هم داره كه دوس داري

یــَــنــی از ماکارونی بیشتر دوســـش داشتی !؟

لـامصبـــــا نقطـــه ضعـــفِ منـــو پیـــدا کــــرده بـــودن 
~X( at wits' end
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.Ir
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.ir
 
آیا می‌توانید این مسئله را حل كنید؟
گلوله‌ای از لوله دوشكا با سرعت اولیه خود از فاصله صدمتری شلیک می‌شود و در مبدأ به حلقومی اصابت نموده و آن را سوراخ كرده گذر می‌كند.
معلوم نمایید سر كجا افتاده ‌است؟
كدام زن صیحه می‌كشد؟
كدام پیراهن سیاه می‌شود؟
كدام خواهر بی‌برادر می‌شود؟
آسمان كدام شهر سرخ می‌شود؟... 
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.Ir
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.ir
 
گذر عمر
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.Ir
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.ir
   
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.Ir
   
یادش بخیر میزدیم بعد به غلط کردن میوفتادیم :D big grin
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.ir
   
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.Ir
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.ir
 
یه روز یه ترک برای اولین بار در ایران مدسه ای برای کر و لال ها بنیانگذاری کرد (جبار باغچه بان، از معلمان دل سوز ی است که اولین مدرسه کر و لال ها را بنیانگذاری کردو نویسنده ای است که برای اولین بار در ایران برای کودکان کتاب نوشت و شاعری که در آثار قلمیش ، منادی صلح و انسان دوستی بود...)
   
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.Ir
    
کلی حرفه توش /:) raised eyebrows
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.ir 
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.Ir
 
کارایی که وقتی اینترنت قطع میشه انجام میدم /:) raised eyebrows
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.ir 
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.Ir
 
ساختمان با سبک LCD :D big grin
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.ir
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.Ir
 
یعنی خدای ایمنیه این کار ؛ولی مهارتشو عشق است :D big grin
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.ir
 
منتظر نظرات شما هستیم ;) winking


نویسنده: علی ׀ تاریخ: چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

ماجرای من ، مادرم و دوست دخترم

تولد دوست دخترم بود و واسش کادو و یه کارت پستال خریده بودم..
اول نشستم چک نویس کردم اون چیزایی رو که میخواستم بنویسم بعد نوشتم تو کارت پستاله و کاغذ چک نویسرو پاره پاره کردم قشنگ 30 40 تیکه شده بود و نمیدونم چجوری شد یادم رفت کاغذ باطله ها رو بریزم سطل آشغال و موند رو میزم !!
رفتیم تولد و برگشتم دیدم مامانم نشسته داره تلویزیون میبینه ...
من : سلام مامان گشنمه از شام چیزی مونده !؟؟
مامانم : دیگه از من شام نخواه برو همون ستاره شب های تارت واست شام درست کنه... حالا اون نقطه روشن زندگیت بوده آره ؟!
من 28 سال خون دل خوردم تو نره خرو بزرگ کردم نقطه تاریک بودم؟
حتما بابات هم سیاه چالست دیگه !!!؟؟

من : مادر من اینا چیه میگی :| straight face!!
مامانم : برو رو میزت رو ببین میفهمی ، بعدشم نــره غــول خیر سرت دانشجويي اونجایی که نوشتی "تو هجم تو خالی قلب من رو پر کردی" حجم با این ح جیمی هست نه با ه دو چشم...!
خاک تو سرت !!

رفتم تو اتاقم دیدیم نشسته همه کاغذارو با چسب نواری چسبونده به هم کل نامرو خونده :| straight face !! 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.Ir
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.ir
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.Ir
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.ir
    
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.Ir
 
خیلی جالبه :P tongue
 

 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.ir

 
                   
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.Ir  
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.ir
    
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.Ir
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.ir
 
یه روز یه ترکه میره جبهه،میشه فرمانده.داداشش شهید میشه پشت بی سیم میگن لااقل جنازشو برگردون!
میگه اینجا پر از داداشای منه کدمشونو برگردونم؟
داداششو کنار سایر شهدا میذاره و میاد.
    
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.Ir
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.ir
   
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.Ir
 
رؤسای جمهور لهستان و اکراین اعلام کردند:
حالا که ما حذف شدیم برین دم خونه ی خودتون بازی کنین!
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.Ir
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.ir
 
در زندگی سه چیز صدا نداره
مرگ فقیر ، ظلم غنی ، چوب خدا
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.Ir
 
یه بار طرف نصفه شب مزاحم شده بود؛ برداشتم میگم بله؟؟
میگه خوابیدی؟ میگم نه اینجا هوا روشنه...

میگه: اااااا؟ مگه کجایی؟؟
گفتم من ایتالیام.... :| straight face
یارو ترسید شارژش تموم بشه, قطع کرد دیگه زنگ نزد 
:D big grin
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.Ir
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.ir
 
خیلی فرق است بین آدمی که...
درس می خواند تا کار کند
با آدمی که کار میکند تا درس بخواند :) happy 
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.Ir
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.ir
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.Ir
 
سه تا بهترین خوابیدن های دنیا:
1- خوابیدن رو پای مامان وقتی کلی خسته ای
2- خوابیدن رو شونه ی عشقت وقتی کلی تنهایی
3- خوابیدن با چشمای باز وقتی استاد داره درس می ده
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.Ir
 
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.ir
 
یکی از آخرین عکس های لورل و هادری در کنار هم...
لورل بعد از مرگ هاردی دیگر فیلمی بازی نکرد و به طور رسمی از بازیگری کناره گیری کرد...
لورل بعد از مرگ هاردی گفت : دیگر تا آخر عمر نخواهم خندید...!!!
    
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.Ir
 
با داییم رفته بودم موبايل بخریم
داییم به فروشنده ميگه: به نظر شما كدوم رنگو بخريم ؟
فروشنده: والا اين به سليقه ي شخصيتون بر ميگرده من نميتونم نظري بدم
داییم: حالا شمااااا اگه بودي كدومو ميخريدي؟
فروشنده: چي بگم والا.!!! شما بايد بپسندين سليقه ها متفاوته
داییم: سليقه ي شما كدومو ميپسنده؟
فروشنده: والا من اگر بودم نقره اي رو ميخريدم
داییم: پس اگر زحمتي نيست اون مشكي رو به ما بده!
فروشنده با تعجب گفت ...چرااا مشكي؟!!!!
داییم: اون نقره ايه حتمااااا مشكلي داره كه اصرار داري به مااا بندازيش.
من :| straight face
فروشنده 
/:) raised eyebrows
   
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.Ir
   
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.ir
   
به افتخار همه مادرها 
   
نویسنده: علی ׀ تاریخ: چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

به شش سوال زیر به دقت فکر کنید و جوابهای خود را روی یک صفحه کاغذ بنویسید. آنچه را که به طور طبیعی به ذهنتان می رسد یادداشت کنید. زمان لازم برای آن که خودتان را واقعاً در موقعیتهای گفته شده احساس کنید، در نظر بگیرید.

 

۱- خود را در یک کشتی تصوّر کنید که در حال غرق شدن است. شما خود را به آب می‌اندازید و با شناکردن خود را به یک قایق نجات می‌رسانید و از آن بالا می‌روید. چند نفر دیگر را در آن قایق نجات همراه خود می‌بینید؟
 

.

.

.

.

جواب ها نزد خود یادداشت کنید لطفا

.

.

.

.

 


 

۲- خود را به ساحل می‌رسانید و بیابان وسیعی را در مقابل خود می‌بینید. چند وسیله شخصی و مقداری خوراکی بر می‌دارید و در جستجوی نجات، راه بیابان را در پیش می‌گیرید. چند جفت کفش برمی‌دارید؟
 

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

 

۳- پس از یک راه‌پیمایی طولانی و سخت، از یک تپه شنی بالا می‌روید و با خوشحالی شهری را در دوردست می‌بینید. همچنین متوجه می‌شوید که در فاصله‌ای نه چندان دور در سمت راست شما واحه‌ای وجود دارد. آیا ابتدا به آنجا می‌روید و برای مدتی کوتاه، یا هر چقدر که می‌خواهید استراحت می‌کنید و یا آن که آن را نادیده گرفته به راهتان به سوی شهر ادامه می‌دهید؟

.

.

.

.

.

.

.

.

.

۴- پس از ورود به شهر، قصری توجه شما را به خود جلب می‌کند و تصمیم می‌گیرید که وارد آن شوید. پس از عبور از دروازه‌ها، خود را در یک راهروی طولانی می‌یابید که به اتاق پادشاه منتهی می‌شود. وارد اتاق می‌شوید و شاه و ملکه را می‌بینید که در کنار هم به تخت نشسته‌اند. شاه و ملکه چه شکلی هستند؟ و چه ویژگیها و خصوصیاتی را برایتان مجسم می‌کنند؟

.

.

.

.

.

.

.

.

 

۵- از آن اتاق خارج می‌شوید و از یک پلکان مارپیچی پایین می‌روید. تاریک و سایه‌دار است، با مشعل‌هایی بر روی دیوار که به طور نوبتی روشن و خاموش می‌شوند. همین طور که پائین می‌روید، ناگهان یک زن (اگر شما مرد هستید) و یا یک شوالیه (اگر شما زن هستید) از کنارتان عبور می‌کند. شما فقط برای یک لحظه صورتش را می‌بینید و این تصویر، یک نفر که می‌شناسید را به یادتان می‌آورد. او چه کسی است؟

.

.

.

.

.

.

.

.

 

۶- پلّه‌ها شما را به اتاق پذیرایی می‌رساند و شما میز بسیار بزرگی با یک گیلاس پایه‌دار در وسط آن می‌بینید. به گیلاس نگاه کنید. چقدر آن پر از مایعات است؟

.

.

.

.

.

.

 

جواب های خود را مرور کنید و برای دیدن نتیجه آزمایش به پایین صفحه مراجعه نمائید  

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

فقط بعد از اینکه جواب دادید لطفا

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

 

 

1-  تعداد دوستان واقعی که دارید.

 

 

۲-  تعداد عشقهای واقعی که قبل از ازدواج خواهید داشت .

۳-  اصول اخلاقی شما در کار.

۴-  آنچه تصوّر کرده‌اید آن چیزی است که به نظر شما یک زوج ایده‌آل باید آن گونه باشند.

۵-  این همان شخصی است که تا پایان عمر، ذهنتان درگیر اوست .

۶-  میزان پر بودن گیلاس، نشانگر این است که شما در یک رابطه دوستی چقدر از خودتان مایه می‌گذارید.

نویسنده: علی ׀ تاریخ: دو شنبه 5 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

خاطره ای زیبا از دکتر شفیعی کدکنی
 

عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.ir

 

 
من حدودا 21 یا 22 سالم بود، مشهد زندگی می کردیم، پدر و مادرم کشاورز بودند با دست های چروک خورده و آفتاب سوخته، دست هایی که هر وقت اون ها رو می دیدم دلم می خواست ببوسمشان، بویشان کنم، کاری که هیچ وقت اجازه آن را به خود ندادم با پدرم بکنم اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام مثل "ماش پلو" که شب عید به شب عید می خوردیم بو می کردم و در آخر بر لبانم می گذاشتم.
استادمان حالا قدری هم با بغض کلماتش را جمله می کند: نمی دونم بچه ها شما هم به این پی بردید که هر پدر و مادری بوی خاص خودشان را دارند یا نه؟ ولی من بوی مادرم را همیشه زمانی که نبود و دلتنگش می شدم از چادر کهنه سفیدی که گل های قرمز ریز روی آن ها نقش بسته بود حس می کردم، چادر را جلوی دهان و بینی‌ام می گرفتم و چند دقیقه با آن نفس می کشیدم...
اما نسبت به پدرم؛ مثل تمام پدرها؛ هیچ وقت اجازه ابراز احساسات پیدا نکردم جز یک بار، آن هم نه به صورت مستقیم.
نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیارم.
از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق، هق مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم...استاد حالا خودش هم گریه می کند...
پدرم بود، مادر هم آرامش می کرد، می گفت آقا! خدا بزرگ است، خدا نمیذاره ما پیش بچه ها کوچیک بشیم، فوقش به بچه ها عیدی نمی دیم، قرآن خدا که غلط نمی شه اما بابام گفت: خانم نوه هامون تو تهران بزرگ شدند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما ...
حالا دیگه ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های بابام رو از مادرم بپرسم، دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود، کل پولی که از مدرسه گرفته بودم، گذاشتم روی گیوه های پدرم و خم شدم و گیوه های پر از خاک و خلی که هر روز در زمین زراعی، همراه بابا بود بوسیدم.
آن سال همه خواهر و برادرام ازتهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قد که هر کدام به راحتی "عمو" و "دایی" نثارم می کردند.
بابا به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد، 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی داد به مامان.
اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم، که رفتم سر کلاس.
بعد از کلاس آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد و باید بروم اتاقش، رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ زوار درفته گوشه اتاقش درآورد و داد به من.
گفتم: این چیه؟
"باز کن می فهمی"
باز کردم، 900 تومان پول نقد بود!
این برای چیه؟
"از مرکز اومده؛ در این چند ماه که اینجا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند."
راستش نمی دونستم که این چه معنی می تونه داشته باشه، فقط در اون موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم این باید 1000 تومان باشه نه 900 تومان!
مدیر گفت از کجا می دونی؟ کسی بهت گفته؟ گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین.
راستش مدیر نمی دونست بخنده یا از این پررویی من عصبانی بشه اما در هر صورت گفت از مرکز استعلام می‌گیرد و خبرش را به من می دهد.
روز بعد تا رفتم اتاق معلمان تا آماده بشم برای کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتنت استعلام کردم، درست گفتی، هزار تومان بوده نه نهصد تومان، اون کسی که بسته رو آورده صد تومانش را کِش رفته بود که خودم رفتم ازش گرفتم اما برای دادنش یه شرط دارم...
"چه شرطی؟"
بگو ببینم از کجا می دونستی؟ نگو حدس زدم که خنده دار است.
استاد کمی به برق چشمان بچه ها که مشتاقانه می خواستند جواب این سوال آقای مدیر را بشنوند، نگاه کرد و دسته طلایی عینکش را گرفت و آن را پشت گوشش جا داد و گفت: "به آقای مدیر گفتم هیچ شنیدی که خدا 10 برابر عمل نیکوکاران به آن ها پاداش می دهد؟
نویسنده: علی ׀ تاریخ: دو شنبه 5 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

بــــچــــــه

زن و شوهر جوانی که بچه دار نمی شدند برای یافتن چاره به یکی از بهترین پزشکان متخصص مراجعه کردند.
پس از معاینات و آزمایش های مربوطه، پزشک نظر داد که متاسفانه مشکل از مرد میباشد و تنها
راه حل ممکن، بهره برداری از خدمات «پدر جایگزین» است.
زن: منظورتان از پدر جایگزین چیست؟ پزشک: مردی که با دقت انتخاب می شود تا نقش شوهر را اجرا
و به بارداری خانم کمک کند.
 زن تردید نشان داد لکن شوهرش بچه می خواست و او را راضی کرد
تا راه حل را بعنوان تجویز پزشک بپذیرد. چند روز بعد جوانی را یافتند تا زمانیکه شوهر در خانه
نباشد برای انجام وظیفه مراجعه کند. روز موعود فرا رسید، لکن همسایه طبقه بالا نیز همان روز عکاسی
را برای گرفتن عکس از نوزاد خود دعوت کرده بود تا در منزل از کودکشان چند عکس بگیرد.
از بد حادثه عکاس آدرس را اشتباهی رفته و به خانه زوج جوان رسید و در زد.
زن در را باز کرد.
- سلام، برای موضوع بچه آمدم.
- سلام، بفرمائید. مشروب میل دارید؟
- نه، متشکرم. الکل با کار من سازگاری نداره. علاوه بر اون میخوام هرچه زودتر شروع کنم.
- باشه! بریم اتاق خواب؟
- حرفی نیست، هرچند که سالن مناسب تر است؛ دو تا روی فرش، دوتا رو مبل و یکی هم تو حیاط.
- چند تا؟
- حداقل پنج تا. البته اگر بیشتر خواستید حرفی نیست.
عکاس در حالیکه آلبومی را از کیف خود بیرون می آورد، ادامه داد:
- مایلم نمونه کارم را نشونتون بدم.
روشی را بکار می برم که مشتریام خیلی دوست دارن.
مثلاً ببینید این بچه چقدر زیباست.
اینکار رو تو یک پارک کردم.
وسط روز بود و مردم جمع شدن تماشا کنن.
اون خانم خیلی پر توقع بود و مرتباً بهانه می گرفت.
در نهایت مجبور شدم از دو تا از دوستام کمک بگیرم.
علاوه بر اون یه بچه گربه هم اونجا بود و دم و دستگاه رو گاز می گرفت.
زن بیچاره حیرت زده به سخنان گوش می کرد.
- حالا این دوقلوها را نگاه کنین.
اینبار خودی نشان دادم. مامانه همکاری تاپی کرد وظرف پنچ دقیقه کارمون رو تموم کردیم.
رسیدم و با دو تا تق تق همه چیز روبراه شد و این دوقلوهائی که می بینید.
حیرت زن به نوعی سرگیجه تبدیل شده بود و عکاس اینگونه ادامه می داد:
- در مورد این بچه کار سخت تر بود.
مامانش عصبی شده بود.
بهش گفتم شما آروم باشید تا من کار خودمو بکنم.
روشو برگردوند و همه چی بخوبی و خوشی پایان یافت.
چیزی نمونده بود که زن بیچاره از حال برود.
طرف آلبوم را جمع کرده و گفت:
- شروع کنیم؟
- هر وقت شما بگین!
- عالیه! میرم سه پایه رو بیارم...
- سه پایه؟ برای چی؟
- آخه وسیله کارم خیلی بزرگه.
نمی تونم تو دست بگیرمش و بایستی بذارمش رو سه پایه و ...
خانم.... خانووووووم.... کجا میری؟ چرا فرار میکنی؟ پس بچه چی شد؟!!!

نامه شگفت انگیز

داستان کوتاهی که پیش روی شماست یک قصه جادویی است که حتما باید دو بار خوانده شود!
به شما اطمینان میدهم هیچ خواننده ای نمیتواند با یک بار خواندن آن را رها کند!
این نامه تاجری به نام پائولو به همسرش جولیاست که به رغم اصرار همسرش به یک سفر میرود و ...

جولیای عزیزم سلام …
بهترین آرزوها را برایت دارم همسر همربانم. همانطور که پیش بینی
می کردی سفر خوبی داشتم. در رم دوستان فراوانی یافتم که با آنها
می شد مخاطرات گوناگون مسافرت و به علاوه رنج دوری از تو
را تحمل کرد. در این بین طولانی بودن مسیر و کهنگی وسایل مسافرتی
حسابی مرا آزار داد. بعد از رسیدن به رم چند مرد جوان
خود را نزد من رساندند و ضمن گفتگو با هم آشنا شدیم. آنها
که از اوضاع مناسب مالی و جایگاه ممتاز من در ونیز مطلع بودند
محبتهای زیادی به من کردند و حتی مرا از چنگ تبهکارانی که
قصد مال و جانم را کرده بودند و نزدیک بود به قتلم برسانند
نجات دادند . هم اکنون نیز یکی از رفقای بسیار خوب و عزیزم
“روبرتو”‌ که یکی از همین مردان جوان است انگشتر مرا به امانت گرفته
و با تحمل راه به این دوری خود را به منزل ما خواهد رساند
تا با نشان دادن آن انگشتر به تو و جلب اطمینانت جعبه جواهرات
مرا از تو دریافت کند وبه من برساند . با او همکاری کن تا جعبه
مرا بگیرد. اطمینان داشته باش که او صندوق ارزشمند جواهرات را
از تو گرفته و به من خواهد داد وگرنه شیاد فرصت طلب دیگری جعبه را
خواهد دزدید و ضمن تصاحب تمام جواهرات آن, در رم مرا خواهد کشت
پس درنگ نکن . بلافاصله بعد از دیدن نامه و انگشتر من در ونیز‍
موضوع را به برادرت بگو و از او بخواه که در این مساله به تو کمک کند.
آخر تنها مارکو جای جعبه را میداند. در مورد دزد بعدی هم نگران نباش
مسلما پلیس او را دستگیر کرده و آنقدر نگه میدارد تا من بازگردم.

نامه را خواندید؟
اما بهتر است یک نکته بسیار مهم را بدانید :
پائولو قبل از سفر به رم با جولیا یک قرار گذاشته بود
که در این مدت هر نامه ای به او رسید آن را بخواند. ! “یک خط در میان”
حالا شما هم برگردید و دوباره نامه را یک خط در میان بخوانید تا به اصل ماجرا پی ببرید.

 

درخواب قدمی بردار‎

قبل از این که بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی

کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن.

از خیابانها، کوهها و دشت هایی گذر کن که من کردم

اشکهایی را بریز که من ریختم

دردها و خوشیهای من را تجربه کن

سالهایی را بگذران که من گذراندم

روی سنگهایی بلغز که من لغزیدم

دوباره و دوباره برپاخیز و مجدداً در همان راه سخت قدم بزن

همانطور که من انجام دادم

بعد، آن زمان می توانی در مورد من قضاوت کنی.

نویسنده: علی ׀ تاریخ: دو شنبه 5 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

متن های زیبا و عاشقانه
 جملات عاشقانه, متن های زیبا
 
 
کاش بودی و میفهمیدی وقت دلتنگی یک آه چه وزنی دارد!
لطفاهی نپرس دلتنگی چه معنی دارد؟!
دلتنگی معنی ندارد... درد دارد...
 
متن های زیبا, جملات کوتاه عاشقانه
 
این روزها من
خدای سکوت شده ام
خفقان گرفته ام تا
آرامش اهالی دنیا
خط خطی نشود...
اینجا زمین است
اینجا زمین است رسم آدمهایش عجیب است
اینجا گم که میشوی
بجای اینکه دنبالت بگردنن
فراموشت میکندد.........
 
متن های زیبا, جملات کوتاه عاشقانه
 
 جملات عاشقانه, متن های زیبا
 
دلتنگی چه حس بدی است....
تنهایی چه حس بدی است
کاش...
پاره ای ابر میشدم
دلم مهربانی می بارید
کاش نگاهم شرار نور میشد
اشتی میدادش
و
که دوست داشتن چه کلام کاملی است
و
من...
چقدر دلم تنگ دوست داشتن است!
 
متن های زیبا, جملات کوتاه عاشقانه
 
میان ماندن و نماندن

فاصله تنها یک حرف ساده بود

از قول من

به باران بی امان بگو :

دل اگر دل باشد ،

آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد

 
متن های زیبا, جملات کوتاه عاشقانه

بی تو بودن را معنا می کنم با تنهایی و آسمان گرفته

آسمان پر باران چشم هایم

بی تو بودن را معنا می کنم با شمع , با سوزش ناگریز شمعی بی پروانه

بی تو بودن را چگونه میتوان تفسیر کرد

وقتی که بی تو بودن خیلی دشوار است ؟

نویسنده: علی ׀ تاریخ: دو شنبه 5 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

صفحه قبل 1 ... 6 7 8 9 10 ... 39 صفحه بعد

CopyRight| 2009 , aftabpnu.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com