من دلم مي خواهد
خانه اي داشته باشم پر دوست
کنج هر ديوارش
دوستهايم بنشينند آرام
گل بگو گل بشنو
هرکسي مي خواهد
وارد خانه پر عشق و صفايم گردد
يک سبد بوي گل سرخ
به من هديه کند
شرط وارد گشتن
شست و شوي دلهاست
شرط آن داشتن
يک دل بي رنگ و رياست
بر درش برگ گلي مي کوبم
روي آن با قلم سبز بهار
مي نويسم اي يار
خانه ي ما اينجاست
تا که سهراب نپرسد ديگر
" خانه دوست کجاست؟

---------------------------------------------------
دل داده ام بر باد ، بر هر چه باداباد


مجنون تر از ليلي ، شيرين تر از فرهاد

 

اي عشق از آتش اصل و نسب داري

از تيره ي دودي ، از دودمان باد

 

آب از تو توفان شد ، خاک از تو خاکستر

از بوي تو آتش ، در جان باد افتاد

 

هر قصر بي شيرين ، چون بيستون ويران

هر کوه بي فرهاد ، کاهي به دست باد

 

هفتاد پشت ما از نسل غم بودند

ارث پدر ما را ، اندوه مادرزاد

 

از خاک ما در باد ، بوي تو مي آيد

تنها تو مي ماني ، ما مي رويم از ياد

 

--------------------------------------------------
زندگي يک آرزوي دور نيست؛
زندگي يک جست و جوي کور نيست
زيستن در پيله پروانه چيست؟
زندگي کن ؛ زندگي افسانه نيست
گوش کن ! دريا صدايت ميزند؛
هرچه ناپيدا صدايت ميزند
جنگل خاموش ميداند تو را؛
با صدايي سبز ميخواند تو را
زير باران آتشي در جان توست؛
قمري تنها پي دستان توست
پيله پروانه از دنيا جداست؛
زندگي يک مقصد بي انتهاست
هيچ جايي انتهاي راه نيست؛
اين تمامش ماجراي زندگيست
------------------------------------------

چه دل است اين دل من؟
که زيک لرزش اشک
بر رخ رهگذري
يا ز ناليدن مادر به فراق پسري
دل من مي شکند
چه کنم دلم از سنگ که نيست
گريه در خلوت دل ننگ که نيست

هر کجا اشک يتيمي رنجور
مي چکد بر سر مژگان سياه
هر کجا چشم زني غمزده با ياد پسر مانده به راه
در مزاري که زني ناله کند در عزاي پسرش
يا يتيمي که کند گريه به سوگ پدرش
جانم آيد به خروش
ور ببينم پر خونين کبوتر را
يا يکي بچه گنجشک که بشکسته پرش
دل من مي شکند

حالت دخترکي کوچک و تنها و فقير
که به حسرت کند از شيشه اشک به عروسک نگه گاه به گاه
وز دل تنگ کند ناله و آه
ناله پيرزني غمزده و دست تهي
که ندارد نفسي
ضجه مرغ اسير
که کند ناله به کنج قفسي
هق هق مرد اسيري که بلا ديده بسي

حالت دختر زشتي که ز شرم
رو ندارد به کسي
دل من مي شکند

هر کجا در نگه تازه نهالاني خرد
از ستيز پدر و مادر خشم آلوده
مي وزد بوي طلاق
وز پراکندگي غافله اي برخيزد
در سرا بانگ فراق
آن زماني که بدنبال شهيد

مادر داغ به دل
سينه مي کوبد و مي نالد و مي گريد زار
همچنان ابر بهار
يا زماني که نشيند در اشک
بر سر سنگ مزار
و به فرياد کند نام پسر را تکرار
دل من مي شکند

چه کنم دلم از سنگ که نيست
گريه در خلوت دل ننگ که نيست

چه دل است اين دل من
دلم از ناله مرغان چمن مي شکند
ز خيال غم مردم دل من مي شکند
دلم از داغ شهيدان وطن مي شکند

چه کنم دلم از سنگ که نيست
گريه در خلوت دل ننگ که نيست
چه كنم دل من مي شكند

----------------------------------------------
همسفر خسته ام از اين همه راه

خسته از ناي و ني و اين همه اه

راه ، تکرار زمان است چرا

همسفر فاش بگو راز چرا

اري از ايينه ها نيست نشان

ان نشان هاي نهان نيست عيان

اندر اين نبض ِ زمان ، گيج منم

مات و مبهوت ِ دل ِ ريش منم

هوشيارم ز دل ِ خويش چرا

ان که مستم بکند ، نيست چرا

همسفر گرچه رهايم کردي

راست گو ، ره به کجا اوردي

نکند باز به من مي خندي

زين که پروانه شدم مي خندي

خنده کن تا که منم سوز شوم

بنواز تا که منم کوک شوم

ره به تنهايي من مي گريد

همسفر ، باش ، دلم مي گريد

خُنک ان روز که اندر پيش است

دل ِ زهر خورده ي من در نيش است

باش تا سايه اي بر من باشي

وين دل زخم ، تو ، مرهم باشي

-----------------------------------

در نهانخانه ي دل
چه کسي هست که من
از وجودش همه شب ..........بيخوابم؟
چه کسي هست که گاه و بيگاه
مي نوازد دل من را به اميد
مي گدازد دل من را به پگاه
هر نفس مي دهدم تاب نگاه.......چه کسي؟
در تمام لحظات........ ميدهد قلب مرا آب حيات!!!
من که در کشاکش زندگيم
همه غم بوده و بس
همه جا و همه وقت......از همه...!
دشمن و دوست
خورده ام زخم نفس
ديده ام رنج و قفس
خسته ام از همه کس!!!
باز مي خواندم از عمق وجود
که هنوزم دل هست......که نرفتست زدست!!!
دلي از جنس شقايق
دلي از جنس بلور
که لبالب ز غرور
مي دهد اميدي
از پي صبح و شکوه.....
چه کسي هست؟چه کسي؟
چه کسي هست که هر وهله گهي
که کشم از دل آه
سر بر آرد به برون
گويدم :باز که تو مي کشي از دل آه!!!؟؟؟
نه مگر من اينجا
در تمام لحظات
در وجودت هستم؟
پس چرا باز فراموش کني جود مرا؟؟؟
همه شب هنگامي
که دو پلکم پس روز
مي کشند باز به سوي هم پر
که در آغوش کشند يکديگر
او که در قلب من است
باز هشيار کند ذهنم را
که هميشه همه جا
گر که خواهي شوي از غصه رها
ياد کن نام مرا!!!

------------------------------------------------
به دنبال خدا نگرد خدا در بيابان هاي خالي از انسان نيست
خدا در جاده هاي تنهاي بي انتها نيست
به دنبالش نگرد

خدا در نگاه منتظر کسي است که به دنبال خبري از توست
خدا در قلبي است که براي تو مي تپد
خدا در لبخندي است که با نگاه مهربان تو جاني دوباره مي گيرد

خدا در عطر خوش نان است
او جايي است که همه شادند
و جايي است که قلب شکسته اي نمانده
در نگاه پرافتخار مادري است به فرزندش
در نگاه عاشقانه زني است به همسرش
زندگي کاروان سرايي است که شب هنگام در آن اتراق مي کنيم
و سپيده دمان از آن بيرون مي رويم
فقط چيزهايي اهميت دارند
چيزهايي که وقت کوچ ما از خانه بدن با ما همراه باشند
همچون معرفت بر الله و به خود آيي

دنيا چيزي نيست که آن را واگذاريم
دنيا چيزي است که بايد آن را برداريم و با خود همراه کنيم
سالکان حقيقي مي دانند که همه آن زندگي باشکوه هديه اي از طرف خداوند و بهره خود را از دنيا فراموش نمي کنند
کساني که از دنيا روي برمي گردانند
نگاهي تيره و يأس آلود دارند
آن ها دشمن زندگي و شادماني اند

خداوند زندگي را به ما نبخشيده است تا از آن روي برگردانيم
سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسيد: آيا «زندگي» را «زندگي کرده اي»؟

---------------------------------------
فرق خداي من با خداي آنها
من خدايي دارم،
که در اين نزديکي است
نه در آن بالاها
مهربان، خوب، قشنگ
چهره اش نورانيست
گاهگاهي سخني مي گويد،
با دل کوچک من، ساده تر از سخن ساده من
او مرا مي فهمد
او مرا مي خواند،
او مرا مي خواهد
او همه درد مرا مي داند
***
ياد او ذکر من است،
در غم و در شادي
چون به غم مي نگرم،
آنزمان رقص کنان مي خندم
که خدا يار من است،
که خدا در همه جا ياد من است
او خدايست که همواره مرا مي خواهد
***
ديگران مي گويند :
آن کساني که به ظاهر بنده خوب خدايند
به من مي گويند :
مرد کافر شده اي!!
و چه هشدار که از آتش دوزخ دادند
باز هم مي گويند :
که خدا اينجا نيست
و خداي آنها، غير آنست که من مي بينم،
مي دانم
يک خدايي بي رحم
غرق در خودخواهي،عاشق ظلم و ريا و همه خشم و عذاب
آن خدايست که آنها گويند
بنده او باشيم
***
ديده را مي بندم
در دلم مي خندم
زير لب مي گويم :
پس خدا اينجا نيست

--------------------------------------
وقتي تنها هستم ........

نه اينکه من با کسي نيستم ......

کسي با من نيست!

شب شد تمام کس من ....

سهم هر کس از اين دنيا چيزي بود

شايد سهم ما هم تنهايي

از تنهايي نمي نالم که تنها بودن

بهتر از با همگان بودن است

کاش در خاطره اي نمانم و نمي مانم !

مي خواهم تنهاييم را به کسي ندهم که باز

مرا تنها از خود براند

عمري ناله ها را پنهان کردم تا رهگذري از ترحم تنهاييم را پر نکند

حال مي فهمم چه آسان مي شود

فراموش شد و چه آسان تنها بود
-------------------------------------------
هيچ کس فکرما را کرد؟ نه
فکر دست تنگ ما را کرد؟ نه
هيچ کس از حال ما پرسيد؟ نه
هيچ کس اندوه ما را ديد؟ نه
هيچ کس اشکي براي ما نريخت
هر که با ما بود ازما مي‌گريخت
چند روزي است که حالم ديدني است
حال من از اين و آن پرسيدني است
گاه بر روي زمين زل مي‌زنم
گاه بر حافظ تفأل مي‌زنم
حافظ ديوانه فالم را گرفت
يک غزل آمد که حالم را گرفت:
ما ز ياران چشم ياري داشتيم
خود غلط بود آن چه
ما پنداشتيم
-------------------------------------

محتسب، مستي به ره ديد و گريبانش گرفت

مست گفت اي دوست، اين پيراهن است، افسار نيست

گفت: مستي، زان سبب افتان و خيزان ميروي

گفت: جرم راه رفتن نيست، ره هموار نيست

گفت: ميبايد تو را تا خانه‌ي قاضي برم

گفت: رو صبح آي، قاضي نيمه‌شب بيدار نيست

گفت: نزديک است والي را سراي، آنجا شويم

گفت: والي از کجا در خانه‌ي خمار نيست

گفت: تا داروغه را گوئيم، در مسجد بخواب

گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نيست

گفت: ديناري بده پنهان و خود را وارهان

گفت: کار شرع، کار درهم و دينار نيست

گفت: از بهر غرامت، جامه‌ات بيرون کنم

گفت: پوسيدست، جز نقشي ز پود و تار نيست

گفت: آگه نيستي کز سر در افتادت کلاه

گفت: در سر عقل بايد، بي کلاهي عار نيست

گفت: مي بسيار خوردي، زان چنين بيخود شدي

گفت: اي بيهوده‌گو، حرف کم و بسيار نيست

گفت: بايد حد زند هشيار مردم، مست را

گفت: هوشياري بيار، اينجا کسي هشيار نيست



نظرات شما عزیزان:

maryam
ساعت14:27---23 شهريور 1390
dele man shomareye 6e

hehehe

rasti webe to hazf nashod


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: علی ׀ تاریخ: یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

CopyRight| 2009 , aftabpnu.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com