اهل دانشگاهم !

--------------------------------------------------------------------------------

روزگارم خوش نيست
ژتوني دارم ، خرده پولي ، سر سوزن هوشي
دوستاني دارم بهتر از شمر و يزيد
دوستاني هم چون من مشروط
و اتاقي كه كه همين نزديكي است ،پشت آن كوه بلند.
اهل دانشگاهم !
پيشه ام گپ زدن است.
گاه گاهي هم مي نويسم تكليف،مي سپارم به شما
تا به يك نمره ناقابل بيست كه در آن زنداني است،
دلتان تازه شود - چه خيالي - چه خيالي
مي دانم كه گپ زدن بيهوده است.
خوب مي دانم دانشم كم عمق است.
اهل دانشگا هم،
قبله ام آموزش ، جانمازم جزوه ، مُهرم ميز
عشق از پنجره ها مي گيرم.
همه ذرات مُخ من متبلور شده است.
دزسهايم را وقتي مي خوانم
كه خروس مي كشد خميازه
مرغ و ماهي خوابند.

استاد از من پرسيد : چند نمره ز من مي خواهي ؟
من از او پرسيدم : دل خوش سيري چند ؟
پدرم استاتيك را از بر داشت و كوئيز هم مي داد.
خوب يادم هست
مدرسه باغ آزادي بود.
درس ها را آن روز حفظ مي كردم در خواب
امتحان چيزي بود مثل آب خوردن.
درس بي رنجش مي خواندم.
نمره بي خواهش مي آوردم.
تا معلم پارازيت مي انداخت همه غش مي كردند
و كلاس چقدر زيبا بود و معلم چقدر حوصله داشت.
درس خواندن آن روز مثل يك بازي بود.
كم كمك دور شديم از آنجا ، بار خود را بستيم.
عاقبت رفتيم دانشگاه ، به محيط خس آموزش ،
رفتم از پله دانشكده بالا ، بارها افتادم.

در دانشكده اتوبوسي ديدم يك عدد صندلي خالي داشت.
من كسي را ديدم كه از داشتن يك نمره10دم دانشكده پشتك مي زد.
دختري ديدم كه به ترمينال نفرين مي كرد.
اتوبوسي ديدم پر از دانشجو و چه سنگين مي رفت.
اتوبوسي ديدم كسي از روزنه پنجره مي گفت «كمك»!
سفر سبز چمن تا كوكو،
بارش اشك پس از نمره تك،
جنگ آموزش با دانشجو،
جنگ دانشجويان سر ته ديگ غذا،
جنگ نقليه با جمعيت منتظران،
حمله درس به مُخ،
حذف يك درس به فرماندهي رايانه،
فتح يك ترم به دست ترميم،
قتل يك نمره به دست استاد،
مثل يك لبخند در آخر ترم،
همه جا را ديدم.

اهل دانشگاهم!
اما نيستم دانشجو.
كارت من گمشده است.
من به مشروط شدن نزديكم،

آشنا هستم با سرنوشت همه دانشجويان،
نبضشان را مي گيرم
هذيانهاشان را مي فهمم،
من نديدم هرگز يك نمره20،
من نديدم كه كسي ترم آخر باشد
من در اين دانشگاه چقدر مضطربم.

من به يك نمره ناقابل10خشنودم
و به ليسانس قناعت دارم.
من نمي خندم اگر دوست من مي افتد.
من در اين دانشگاه در سراشيب كسالت هستم.
خوب مي دانم كي استاد كوئيز مي گيرد
اتوبوس كي مي آيد،
خوب مي دانم برگه حذف كجاست.
هر كجا هستم باشم،
تريا،نقليه،دانشكده از آن من است.
چه اهميت دارد، گاه مي رويد خار بي نظمي ها
رختها را بكنيم ، پي ورزش برويم،
توپ در يك قدمي است
و نگوييم كه افتادن مفهوم بدي است !
و نخوانيم كتابي كه در آن فرمول نيست.
و بدانيم اگر سلف نبود همگي مي مرديم!
و بدانيم اگر جزوه استاد نبود همه مي افتاديم!

و بدانيم اگر نقليه نبود همگي مي مانيم
و نترسيم از حذف و بدانيم اگر حذف نبود مي مانديم.
و نپرسيم كجاييم و چه كاري داريم
و نپرسيم كه در قيمه چرا گوشت نيست
و اگر هست چرا يخ زده است.
بد نگوييم به استاد اگر نمره تك آورديم.
كار ما نيست شناسايي مسئول غذا،
كار ما شايد اين است كه در حسرت يك صندلي خالي،
پيوسته شناور باشيم


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: علی ׀ تاریخ: چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

CopyRight| 2009 , aftabpnu.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com