فرارسیدن ماه عزای سیداشهدا(ع) برحسینیان عالم تسلیت باد

 


هیبتی یدرک ولایوصف عباس!

 

از عباس نوشتن کار من زمینی !!!!!!..نیست!

آخر کدامین فرشی عرشی را میشناسد؟

وجرات دارد نام اورا اینگونه وبی پروا بر زبان آورد!!!

هیبتی یدرک ولایوصف عباس!!!

واژه ای غریب اما پر معنا !

آسمانی وشهاب نشان

پاک وطیب ... عاشق وواله

امیدناامیدان ... برادری وفادار

عاشقی دلسوخته.شمعی فروزان...لب تشنه ای که تشنه تر از آب،

تشنه این بود که حسین رابرادر صدا کند! واو زمانی سیراب شد که

 زهرا او را برروی زانوان مبارکش قرار داد وخطاب به او فرمود:پسرم

عباس!عباس

آخر معرفت وصفا ! عشق وفا...جود وسخا...زیرااوست پسر مولا

فرزند گل، زهراست

قرب خدا سزای آنان نیست

وآنان حق خود را اینگونه یافتند عباس علمدار وفداکرده دودست و...

حسین رئیس سپاه وغم دیده وسراز بدن جدا

وزینب

اما زینب...رضابه رضای پروردگارش...صبور به فراق برادرش ...

وآرام کننده رقیه

امروز میبالم به عشقم به محبوبم، به عباس،به امیدم،

وبیشتر به خود میبالم اگر او مرابپذیرد وناامیدم نکند

بزرگا عفو بفرما از این جسارت!

که اینگونه نارسا تورا سرود

بگشایی قبل از اینکه اشک ناامیدی از چشمم ببارد 

تا اربعین چیزی نمانده !!

التماست میکنم بگذاری نوشته های بعدی را باسپاس از خدا

وسپاس از توآغازکنم تمام درد من از این غم است یا عباس

چه دور مانده ام از آفتاب چشمانت

بگیر دست مرا سردم است یاعباس

قربون توبرم آقا جان !!

 



نگاه کردن امام حسین(ع) به عزاداران

 

عمدة الذاکرین آقای ملا محمدعلی معرف فرمودند: مرحوم حاج شیخ جعفر، ایام عاشورا در کربلا داخل صحن شریف منبر بودند و در آن مجلس علاوه بر طبقات مختلف مردم، علما و طلاب نیز حضور داشتند و بعضا منابر او را یادداشت می کردند. در آن مجلس دسته های سینه زنی وارد می شدند و همانجا به عزاداری می پرداختند. در این بین یک دسته سینه زنی وارد شد و مرحوم حاج شیخ جعفر نیز از منبر پایین آمدند و همراه آنها به عزاداری مشغول شدند. بعضی از حضار به حاج شیخ جعفر اعتراض کرده و گفتند: آقا چرا از منبر پایین آمدی؟! مرحوم حاج شیخ جعفر در جواب آنها فرمودند: همینطوری که در بالای منبر نشسته بودم و به آنها نگاه می کردم یک وقت چشمم افتاد به گنبد مطهر و دیدم آقا امام حسین(ع) بالای آن ایستاده و به عزاداران نگاه می کند. من نیز خودم را در میان آنها انداختم تا امام حسین(ع) به من نیز به دیده رحمت نظر نماید.

 

کرامات معنوی، ص64.

  

تشکیل مجلس عزاداری حضرت زینب(س) در شام

 

به روایت ابی مخنف و دیگران، یزید امام سجاد(ع) را بین ماندن در شام و حرکت به سوی مدینه مخیر نمود. آن حضرت به پاس تکریم علیا مخدره زینب فرمود: باید در این باب با عمه ام زینب صحبت کنم چون پرستار اسیران و غمگسار اسیران اوست.

یزید از این سخن بیمناک شد.

وقتی آن حضرت با زینب کبری(س) سخن در میان نهاد، فرمود: هیچ چیز را بر اقامت در جوار جدم رسول خدا(ص) اختیار نخواهم کرد ولی ای یزید باید برای ما خانه ای خالی بنمایی که میخواهیم به مراسم عزاداری بپردازیم ؛ زیرا از وقتی که ما را از جسد کشتگان خود جدا نمودند، نگذاشته اند که بر کشتگان خود گریه کنیم و باید هرکس از زنان که میخواهد بر ما وارد شود کسی او را منع ننماید.

یزید از این سخنان بر خود لرزید و بسی بیمناک شد چون میخواست آن مخدره در آن مجلس، یزید و سایر بنی امیه را با خاک سیاه برابر نموده و بغض و عداوت او را در قلوب مردم مستقر خواهد کرد و آثار آل محمد(ص) را تازه خواهد نمود و اعمال زشت و ننگین او و پدرش را که می خواسته اند آثار آل محمد(ص) را نابود کنند به باد فنا خواهد داد. ولی از اجابت چاره ندید. فرمان داد تا خانه وسیعی برای آنها تخلیه کردند و منادی ندا کرد: هر زنی که بخواهد به سر سلامتی زینب(س) بیاید مانعی ندارد. چون این خبر منتشر شد، زنی از هاشمیه در شام نماند مگر آن که در مجلس حضرت زینب(س) حاضر گردید.

در آن وقت زینب کبری(س) به روایت بحار روضه ای خواند که قلب عالم را کباب نمود.

از مرثیه آن گویا قیامتی برپا شد. فرمود: ای زنان شام! بنگرید که این مردم جانی شقی با آل علی(ع) چگونه معامله کردند و چه به روز اهل بیت مصطفی(ص) آوردند؟! ای زنان شام! شما این حالت و کیفیت را ملاحظه می نمایید اما از هنگامه کربلا و رستخیز روز عاشورا و حالت عطش اطفال و شهادت شهدا و برادرم و حالات قتلگاه بی خبر هستید و نمیدانید که از ستم کوفیان بی وفا و پسر زیاد بی حیا و صدمات طی راه، بر این زنان داغدار و یتیمان دل افگار و حجت خدا سید سجاد(ع) چه گذشت؟!

آنان تا مدت هفت روز مشغول ناله و سوگواری بودند.

  

عزاداری و گریه حضرت آدم با بردن نام امام حسین(ع)

 

در تاریخ است که: (( وقتی حضرت آدم به خاطر ترک اولی از بهشت رانده شد و در زمین قرار گرفت بعد از حدود 200 سال گریه و ناله و اشک و آه، خداوند متعال خواست به آدم ترحم کند و تابلویی را در جلو چشمش قرار داد و فرمود: خداوند را با این اسامی مقدس بخوان. و آن، اسامی پنج آل عبا بود. حضرت آدم، خداوند را به آن اسامی مقدس خواند. به نام امام حسین(ع) که رسید حالش منقلب شد و اشک از دیدگانش جاری شد. به خداوند عرض کرد: خدایا! چه سری است که اسم پنجمی را بر زبان آوردم اشک جاری شد؟

خداوند فرمود: ای آدم! به آسمان نگاه کن. نگاه کرد دید آسمان همه اش دود و بخار است. عرضه داشت: پروردگارا! این چیست من میبینم؟

خداوند فرمود: این عطش و تشنگی حسین است و مصیبت تشنگی از همه مصیبت ها بالاتر است. او فرزند آخرین پیامبر یعنی محمدمصطفی است که امت جدش، آب را به روی او و اطفالش میبندند و او را تشنه شهید می کنند.

 

 داستانهای شگفت انگیز از زیارت عاشورا و تربت سیدالشهدا، ص17.

 

 

 

نون و قلم نبی ست و ما یسطرون حسین

 

نون و قلم نبی ست و ما یسطرون حسین

طاق فلک علی ست به عالم ستون حسین

اصل حیات حضرت زهراست خون حسین

هستی تمام ظاهر و ما فی البطون حسین

با یک قیامت است هم الغالبون حسین

در این قیام نقطه پرگار زینب است

سردار سر سپرده جولان عشق کیست؟

تنها امیر فاتح میدان عشق کیست؟

عشق است حسین و گوش به فرمان عشق کیست؟

روح دمیده در تن بی جان عشق کیست؟

علامه مفسر قرآن عشق کیست؟

مفتاح قفل بسته هر کار زینب است

ذرات و کائنات همه مرده یا خموش

میدان احتجاج و زنی که علم بدوش

قلب جهان به عمق زمین گرم جنب و جوش

آتشفشان قلب خداوند در خروش

هوهوی ذوالفقار علی می رسد به گوش

یک تن شهید و یک تن دیگر اسیر شد

یک تن به خاک ماند و یک تن دیگر سفیر شد

یک تن نشان نیزه و شمشیر و تیر شد

یک تن کنار کشته صد پاره پیر شد

یک تن امیر آمد و یک تن امیر شد

بر خیل اشک و آه سپهدار زینب است

چشم ستاره در به در جستجوی ماه

بر روی نیزه دیده زینب گرفت راه

مبهوت می نمود به سرنیزه ای نگاه

آتش کشید شعله ز دل تا کشید آه

کی جانپاه زینب و اطفال بی پناه

راحت بخواب چون که پرستار زینب است

خورشید روی قله نی آشکار شد

زیباترین ستاره سر شیر خوار شد

ناموس حق به ناقه عریان سوار شد

هشتاد و چند خسته به هم همقطار شد

زیباترین ستاره دنباله دار شد

در این مسیر نور جلودار زینب است

از نای من به ناله چو برخاست نای نی

عالم شنید از پس آن های های نی

تو بر فراز نیزه و من در قفای نی

آنقدر سنگ خورده ام از لابه لای نی

تا این که یافتم سرت از ردپای نی

داغ تو هست آتش و نیزار زینب است



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: علی ׀ تاریخ: چهار شنبه 9 آذر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

CopyRight| 2009 , aftabpnu.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com